شب آخره علی داره ، می بره غریب و تنها / برا یتیمای کوفه ، توی کیسه نون و خرما / مرد غریبه ی این دنیا، شبا رو تا صب بیداره / آروم نمی گیره چشماش، بارونیه و میباره
بر خاک جدی ايستادم
و خاک، بهسانِ يقينی
استوار بود.
به ستاره شک کردم
و ستاره در اشکِ شکِّ من درخشيد.