| چهارشنبه 02 فروردین 1402

پورتال جامع دلتا

تابع قوانین و مقررات جمهوری اسلامی ایران
دسترسی آسان به بخش های سایت

قبل از تأسیس نفتا به اندازه‌ای تبلیغ شد که همه فکر می‌کردند ایجاد آن معجزه‌ای جدید خواهد بود ـ معجزه‌ای که تمام مشکلات سه کشور عضو را حل و فصل و دورانی تازه را در روابط آنها و حتی روابط بین‌المللی پدید خواهد آورد. آنها اعتقاد داشتند با همین اقدام می‌توانند کلیهٔ سازمان‌های همکاری منطقه‌ای را تحت تأثیر قرار دهند و با شیوه‌ای آمریکایی به همه آنها نشان دهند که ما از شما بهتریم.

 

ساختار

پیمان تجارت آزاد میان دولت‌های آمریکای شمالی موسوم به نفتا در اوایل دهه 1990 میلادی و بین سه کشور این منطقه یعنی ایالات متحده، مکزیک و کانادا منعقد گردید. این پیمان یکی از فعال‌ترین نهادهایی است که در سراسر جهان به دنبال گسترش مناطق آزاد تجاری است. پیمان نفتا از لحاظ اقتصادی بالاترین سطح اقتصاد را در سراسر دنیا بر عهده دارد و در آن بزرگ‌ترین قطب اقتصادی دنیا یعنی ایالات متحده و یکی از کشورهای نسبتاً قدرتمند از لحاظ اقتصادی عضویت دارد. کشور کانادا هر چند همچنان عضو گروه کشورهای G8 است ولی اکثر کارشناسان معتقدند این کشور دیگر صلاحیت حضور در این کلوپ را از دست داده است.

آنچه دربارهٔ پیمان نفتا جالب‌تر از حضور ایالات متحده در آن است، تنظیم نوعی عرضه و تقاضا است. به عبارت دیگر در این پیمان علاوه بر ایالات متحده کشوری همچون مکزیک نیز حضور دارد که بیشتر به عنوان مصرف‌کننده به شمار می‌رود. برخلاف تصور موجود که عموماً نفتا را فقط پیمانی در مسیر حذف تعرفه‌های گمرکی می‌دانند، این نهاد یک قانون جامع برای یک نوع اقتصاد قاره‌ای به شمار می‌رود که در تلاش است متولد گردد. هر چند این پیمان در اواخر دهه 1990 متولد شد ولی عمده فعالیت آن از سال‌های 1994 به بعد شکل گرفت و به عبارت بهتر تلاش اصلی خود را از حدود دو سال پیش آغاز کرده است. در این دو سال فعالیت‌های آن رنگ و بوی بهتری گرفته و به نظر می‌رسد، سمت و سوی جدید خود را نیز در همین دو سال یافته است.

از لحاظ خصوصی پیمان نفتا یک پیمان جدید دارای ایرادهای اساسی است چنانکه حتی می‌توان گفت نیازمند تغییرات بنیادین حقوقی است. تاکنون نیز متون قانونی آن چند بار مورد تجدیدنظر قرار گرفته است و هر بار نیز این تغییرات موجب ایجاد درگیری‌های سیاسی شده است. قوانین موجود در پیمان به اندازه‌ای نئولیبرالی به شمار می‌روند که گویا قصد ندارند کوچک‌ترین قواعد حمایتی در خود جای دهند. در اینجا از قوانین بهداشت عمومی خبری هست و نه از امنیت و قواعد آموزشی. حتی اتحادیه‌های کارگری نیز محلی از اعراب ندارند. برعکس دنیای صنعتی گذشته که اولین تلاش‌ها را در زمینه قواعد حمایتی از کارگران عرضه داشت، نفتا هیچ حرکت قابل توجهی در این زمینه به عمل نیاورده است. حتی نفتا به اندازه اتحادیه اروپا در این مسیر تلاش کرده است.

اتحادیه اروپا سعی دارد تا با ایجاد یک سری قواعد حمایتی اقتصاد کشورهای ضعیف را که بدان ملحق شده‌اند به سمتی سوق دهد تا توان ورود را به بازارهای آزاد اروپا داشته باشند ولی در اینجا خبری از چنین قواعدی به چشم نمی‌خورد. این پیمان تنها از یک پدیده حمایت می‌کند و آن، شرکت‌های تجاری هستند؛ این شرکت‌ها توسط نفتا در برابر دولت حمایت می‌شوند. همین مسأله نیز باعث می‌شود، حمایت از کارگران تحت تأثیر قرار گیرد. توضیحی که هدفداران نفتا ارائه می‌دهند شنیدنی است. آنها مدعی‌اند پیمان به اندازه‌ای رفاه ایجاد خواهد کرد که از بین رفتن سایه‌های حفاظتی مشکلی به وجود نیاورد. آنها هر چند چالش‌های ایجاد شده زیست محیطی را قبول دارند، ولی معتقدند منابع ایجاد شده در اثر آن به مراتب بیشتر از چالش‌هایی است که ممکن است بروز نماید. ولی منتقدان نظرات مغایری دارند. آنها می‌گویند: نفتا، موجب از بین رفتن مشاغل شده است. همچنین آنها فقر را از دیدگاه علل توسعه، نئولیبرالیسم توسط پیمان نفتا می‌دانند. این عده معتقدند دولت‌هایشان عموماً با پذیرش این پیمان خدمات مهلکی را بر پیکره اقتصاد و حقوق خود وارد کرده‌اند.

ولی در این زمینه دو دیدگاه کلی وجود دارد. اولین دیدگاه که مربوط به کارشناسان و اقتصاددانان است، امروزه و پس از گذشتن یک دهه از فعالیت نفتا اثرات آن را مفید ارزیابی می‌کنند. این عقیده مخصوص به کشور خاصی نیست، بلکه اکثر عالمان اقتصادی هر سه کشور چنین ایده‌ای دارند. در مقابل نظر عوام است، اکثریت مردن مخالف ادامه چنین روندی هستند. برای مثال، کنگره آمریکا عموماً با چنین رویه‌ای مخالف است.

 

گذشته

دموکرات‌ها به اندازه جمهوری‌خواهان از بازارهای باز حمایت می‌کنند. این مسأله مخصوص کلینتون یا کارتر نیست، بلکه یک سنت عمومی بین آنهاست. همواره در تاریخ جمهوری‌خواهان به بازاری‌های آزاد علاقهٔ بیشتری نشان داده‌اند و رونق نفتا در یکی دو سال پایانی دور اول حکومت بوش نیز نشان از همین مسأله دارد.

عموم کشورهایی که در نفتا عضو هستند و یا قصد دارند به آن بپیوندند از همین مسأله واهمه دارند. تأثیر آمریکا همانند تمامی عرصه‌های جهانی در نفتا انکارناپذیر است. از این رو همراهی ایالات متحده برگ برنده سیاست‌های این پیمان است. اگر قرار باشد نفتا با همین روال پیش برود، نیازمند حمایت قاطع از سوی رئیس جمهوری ایالات متحده است و در صورتی که این مقام از چنین تفکری برخوردار نباشد، مشخصاً حداقل چهار سال نفتا نیز افول خواهد کرد.

علاوه بر بحث اقتصاد سیاسی در ایالات متحده، تاریخ ده ساله پیمان حاکی از آن است که هرگاه جو سیاسی ایالات متحده ملتهب بوده است این پیمان نیز حالتی افولی را طی کرده است. برای مثال می‌توان به دورهٔ حول و حوش یازده سپتامبر اشاره کرد که حتی مدتی به تعلیق فعالیت‌های پیمان انجامید. دیگر مسائل سیاسی در ایالات متحده نیز تأثیرات انکارناپذیری بر آن گذاشته‌اند.

اکثر کشورهای آمریکای جنوی از همین مسأله واهمه دارند و از این رو همواره آرزو می‌کنند تا همه چیز را در ایالات متحده به خوبی و خوشی برگزار گردد.

چنانکه گذشت، تاریخ نفتا با تحولات و موضع‌گیری‌های مثبت و منفی در ایالات متحده همراه بوده است و از زمان اجرای آن، یعنی ژانویه 1994 تا به امروز همین مسأله بوده و خواهد بود. شروع نفتا علاوه بر ایالات متحده در کانادا و مکزیک نیز با جاروجنجال همراه بوده است. هر چیز این کشمکش‌ها همچنان ادامه دارد ولی آغاز طوفانی پیمان در این سه کشور نوید دورانی پرتلاطم را می‌داد. اگرچه نفتا از همان آغاز، بیشترین تأثیر را برای مکزیک نوید می‌داد ولی بیشترین اعتراضات نیز در همان کشور، در مقابله با نفتا به عمل می‌آمد. پیمان نیز در این مدت تأثیرات چند لایه‌ای بر اقتصاد و سیاست مکزیک گذارده است. بسیاری از مکزیکی‌ها چه به صورت مستقیم و چه به صورت غیرمستقیم از نفتا آسیب دیده‌اند. برای مثال در آغاز فعالیت‌های پیمان تاکنون، نزدیک به نیم میلیون شغل از بین رفته است.

تأثیرات غیرمستقیم پیمان در مکزیک نیز شایان ذکر است. حدود 5/2 میلیون کشاورز مکزیکی، به خاطر آنکه توان رقابت با کالاهای آمریکایی را نداشتند، در بازار آزاد در نفتا کم آورده‌اند و بیکار شده‌اند.

البته عده‌ای نیز معتقدند مشاغل جدیدی نیز در مکزیک ایجاد شده‌اند که جلوی این افت را خواهد گرفت. سرمایه‌گذاران کانادایی و علی‌الخصوص آمریکایی از آنجا که به نیروی کار ارزان قیمت و مهم‌تر از آن کم توقع مکزیکی دست یافته‌اند با تزریق سرمایه‌های خود به مکزیک مشاغل فراوانی ایجاد کرده‌اند و از این طریق بسیاری از این کمبودها مرتفع گردیده است. ولی این همه ماجرا نیست. بدون شک مهم‌ترین تأثیرات پیمان بر مکزیک بوده است. هر چند تعریف مشاغل در این کشور دستخوش تغییرات عمده‌ای بوده است ولی، این تنها تعریف مشاغل نبوده است که با تغییر همراه بوده است. نفتا در این دوران موفق شده است تا شیوه زندگی به سبک مکزیکی را نیز متحول نماید.

شیوه جدید که جایگزین شیوه مکزیکی شده به مراتب رفاه‌طلبانه‌تر و در یک کلام شیوه‌ای آمریکایی است. حال باید دید که از دست دادن مشاغل سنتی از یک رو و در مقابل آن به دست آوردن مشاغل جدید به علاوه فرهنگی غیربومی می‌تواند تعادلی را که طرفداران مکزیکی نفتا مدعی هستند برقرار کنند. البته مطمئناً تعادل، نمی‌تواند راضی کننده باشد زیرا اگر دو کفه این ترازو متعادل شدند دیگر چه نیازی به ایجاد این همه تغییر بود.

اکثر مکزیکی‌هایی که از ابتدا با پیمان مشکل داشتند کسانی بودند که بینش سنتی مقابله با امپریالیست‌های آمریکایی را در فکر خود زنده نگه داشته بودند. ولی از قرار تاکنون موفقیت با نفتا بوده است. بحران سال 1994 مکزیک نیز در دوران اجرای پیمان به وقوع پیوسته است و تأثیرات آن هم اکنون نیز قابل بررسی است. به همین دلیل برای بررسی تأثیرات نفتا، بایستی این بحران را نیز درست شناخت که از حوصله بحث ما خارج است.

هر چند کانادا از نفتا به اندازه مکزیک آسیب ندیده ولی باز به اندازه این کشور از منافع آن بهره‌مند نگردیده است. از آنجا که این کشور در گذشته نیز اقتصادی کاپیتالیستی داشت، به همین سبب ساختارهای مناسب‌تری برای پذیرش این روش داشته است. کانادایی‌ها همواره از رتبه‌بندی اقتصاد جهانی بین ده کشور اول جهان حضور داشته‌اند، ولی باز تأثیرات این بازار بزرگ اقتصادی در این کشور غیرقابل کتمان است. حداقل تأثیری که نفتا بر آن داشته آسیب‌پذیر شدن استانداردهای کارگری این کشور است.

خلاصه می‌توان در دیدی کلی اذعان داشت که نفتا وضع توزیع درآمد در هر سه کشور را با بحران مواجه ساخته و عدم توجه به قواعد حمایتی روز به روز وضعیت را بغرنج‌تر می‌سازد. از شروع این پیمان نیز به سبب درست حمایت نشدن آن و ایجاد توقعات نابجا باعث شده است تا انتظارات عمومی از یک طرف بالاتر رفته و از سوی دیگر از حمایت آن کاسته شود. همهٔ اینها در حالی است که ایده‌های نفتا هر روز نوع‌تر می‌شود و برای اجرای آنها قالب‌شکنی‌های جدیدی نیز در راه است.

 

حال

هم در مکزیک و هم در دو کشور دیگر پشتوانه مردمی کمی در حمایت از پیمان وجود دارد. چنانچه طبق آمارها نفتا 29% مردم مکزیک به مفید بودن نفتا رأی داده‌اند و 33 درصد معتقدند که پیمان برای کشور آنها مضر بوده است. چنانچه قبلاً نیز گفتیم، کنگره آمریکا نیز روی خوشی به نفتا نشان نمی‌دهد. قبلاً به این نکته اشاره کردیم که نفتا مشاغل زیادی را از بین برده است و هر چند در عوض برخی مشاغل دیگر ایجاد کرده، ولی بالا رفتن سطح توقعات مردم طی تبلیغات طرفداران، باعث شده است، نتایج اینچنین به دست آید.

درباره کارکرد نفتا موضع‌گیری‌ها بسیار متفاوت است. از سویی برخی پیمان را بسیار موفق و در مقابل عده‌ای آن را بسیار ضعیف و شکست خورده می‌دانند.

اگرچه عده‌ای معتقدند پیمان نتوانسته است که حتی تمام موانع تجاری را رفع کند ولی در عوض عده‌ای نیز معتقدند که سطح کلی اقتصاد کشورهای عضو در این 10 ساله بهتر شده است. در اینجا یک سؤال اساسی مطرح است، آیا با همه این احوال پیمان نفتا برای کشورهای عضو مؤثر افتاده است؟ اگر بخواهیم با دیدگاه پلورالیستی نگاه کنیم باید جوابی قاطع به این سؤال ندهیم. پاسخ این سؤال مطمئناً به راحتی و در یک کلام داده نخواهد شد.

نفتا در این دهه بی‌شک موفقیت‌هایی به دست آورده است، هر چند این موفقیت‌ها حتی درصدی از آنچه که مؤسسین آن ادعا کرده‌اند نیست. صادرات آمریکا به دو کشور دیگر عضو قبل از تأسیس پیمان چیزی حدود یک چهارم کل صادرات ایالات متحده بوده است ولی هم اکنون این میزان به یک سوم صادرات کل ایالات متحده افزایش پیدا کرده است. این خود نشانه‌ای از موفقیت پیمان است. حتی مردم آمریکا خود دیده‌اند که گسترش پیمان شرایط بازار کار را متحول ساخته است و هر چند از لحاظ کمی تعداد قابل ملاحظه‌ای شغل که می‌توانست در درون ایالات متحده به وجود آید به بیرون منتقل شده ولی در عین حال آثار مثبت ایجاد شده توسط نفتا را نمی‌توان به طور کامل به فراموشی سپرد.

عده‌ای از آمریکایی‌ها چنانچه گذشت کاهش کمی مشاغل را بهانه می‌کنند و معتقدند، این مسأله نشانه‌ای از ضعف در عملکرد نفتاست ولی در مقابل پاسخ طرفداران اشاره به تغییر الگوی اشتغال است. آنها معتقدند ایجاد مشاغل با تعریف جدید از شغل جبران مافات کرده است.

کانادایی‌ها نیز از نفتا منتفع شده‌اند. به خصوص دسترسی به بازار مکزیک و آمریکا از یک سو و دسترسی به کارگران ارزان قیمت مکزیکی از سوی دیگر نتایجی است که کانادایی‌ها به طور مستقیم آن را مشاهده کرده‌اند. ولی بی‌شک هر چند آمریکایی‌ها و کانادایی‌ها به خوبی از نفتا سود برده‌اند ولی سود بیشتر از آن مکزیک بوده است.

بیش از 90 درصد صادرات مکزیک امروزه به آمریکا و کانادا صورت می‌گیرد. این رقم واقعاً قابل توجه است ـ البته اقتصاد مکزیک با این آمار کاملاً وابسته به وضعیت بازرگانی این دو کشور و هماهنگی سیاسی آنها در قالب نفتا می‌گردد. این مسأله با هر نوع خوش‌بینی، باز نوعی وحشت ایجاد می‌نماید ـ به هر حال مکزیک تاکنون منتفع‌ترین کشور از پیمان بوده است. سرازیر شدن سرمایه‌گذاری خارجی به مکزیک نیز نتیجه دیگر پیمان نفتا است.

موفقیت‌های نفتا صرفاً اقتصادی نیز نبوده، چنانچه برخی نتایج سیاسی نیز در پی داشته است. انتخاب وینسنته فاکس از حزب مخالف دولت قبلی مکزیک یکی از این نتایج است. مانورهای بوش در قبال موفقیت‌های اقتصادی نفتا در انتخابات ریاست جمهوری یکی دیگر از نتایج سیاسی پیمان است. در نهایت بایستی به نظر مخالفان نیز اشاره کرد. هر چند اقتصاددانان حامیان پیمان نفتا به شمار می‌روند، ولی چنانچه قبلاً ذکر شد، مردم عادی این پیمان را موفق ارزیابی نمی‌کنند. نفتا حتی موفق نشده است در مهم‌ترین کارکرد خود یعنی برداشتن موانع تجاری به طور کامل با نتایج قابل توجهی دست یابد. علاوه بر مردم مکزیک که قبلاً به آمار آنها اشاره کردیم، در کانادا نیز قریب به 50 درصد مردم نظر مساعدی نسبت به پیمان ندارند. همه اینها در حالی است که سخن از گسترش نفتا مطرح می‌شود. درباره این مسأله در ادامه سخن خواهیم گفت، ولی در اینجا نیز به این مورد اشاره می‌کنیم که نتایج نسبتاً مثبتی که مکزیک در مسیر همکاری با کانادا و ایالات متحده به دست آورده، مقداری امیدواری را در کشورهای منطقه ایجاد کرده است. کشورهای دیگر عموماً از ایجاد بازارهای آزاد بین خود و این دو کشور وحشت داشته‌اند ولی امروزه و پس از گذشت ده سال روشن شده است که مناطق آزاد تجاری آنقدر که عده‌ای فکر می‌کنند وحشتناک نیستند.

 

آینده

مخالفان در هر سه کشور حضور دارند ولی در عین حال که هر کدام حرف متفاوتی برای گفتن دارند، از یک سو به مخالفت پرداخته‌اند. منتقدان آمریکایی بیشتر به این سبب با نفتا موافق نیستند که معتقدند پیمان، شغل‌هایی را که می‌توانست در آمریکا ایجاد شود به سمت مکزیک روانه ساخته است. در عین حال کانادایی‌ها بیشتر به سبب لکه‌دار شدن استانداردهای کارگری از یک سو و آمریکایی شدن فرهنگ کانادایی نگران هستند. در سمت دیگر مثلث نفتا نیز مکزیکی‌ها هستند. مخالفان مکزیکی نیز به طور سنتی با آمریکایی‌ها مشکل دارند. البته عده‌ای از طرفداران محیط زیست نیز هستند که علاقه‌ای به ایجاد کارخانه‌های دشمن محیط زیست در کشور خود ندارد. با همه این احوال نتایج حاصله از نفتا نشان داده است که اعضا می‌توانند برای آینده بهتر در چارچوب پیمان امیدوار باشند. محاسن پیمان که می‌توان در آینده نتایج بهتری از آنها انتظار داشت به دو مجموعه کلی تقسیم می‌شوند. از یک سو پیمان می‌تواند باعث بازگشایی بازارهای جهانی به روی کالاهای صادراتی آن کشور گردد و از طرف دیگر می‌توان از این طریق سرمایه‌گذاری‌های خارجی را به مراتب سهل‌تر جذب نمود. به هر حال مکزیک با همه مخالفت‌ها به این نتیجه رسید که در کنار گنجی نشسته است و بهتر است به هر نحو ممکن از آن بهره ببرد. لازمه این امر به نفع زیرساخت‌هاست. برای این منظور بایستی ابتدا انتظارات غیرصحیح از پیمان را اصلاح نمود. نباید مردم فکر کنند اگر نفتا باشد همه مشکلات حل خواهد شد. از سوی دیگر پیمان بایستی از یک نوع آنارشی مدرن رهایی یابد. وجود منطقه آزاد، هیچ دلیلی برای ایجاد این نوع آنارشی نخواهد بود.

متأسفانه پیمان نفتا بیشتر به دنبال منافع اقتصادی است و هیچ توجهی به زیرساخت‌های دقیق لازم برای آن ندارد. مسأله بعد که درباره آینده پیمان می‌توان به آن اشاره کرد، ایدهٔ پیشرفت آن به سمت جنوب است. قاره آمریکا عموماً منطقه نفوذ سنتی ایالات متحده به شمار می‌رود و نفوذ نفتا به سمت جنوب می‌تواند این نفوذ را قانون‌مندتر کند. در حالت کلی رویکرد آتی آن توسعه پیمان به سمت کشورهای آمریکای مرکزی و جنوبی و هدف آن ایجاد یک منطقه آزاد تجاری در نیمکره غربی است. نفتا برای رهسپار شدن به سوی جنوب با موانعی روبه‌روست. یکی از این موانع مرکوسور می‌باشد. این عنوان به بازار مشترک جنوب آمریکا اطلاق می‌شود که با هدایت برزیل راه‌اندازی شده است. مرکوسور بیشتر یک اتحادیه گمرکی است که اکثر کشورهای قدرتمند منطقه‌ای در جنوب آمریکا به آن پیوسته‌اند. البته به نظر نمی‌رسد که کشورهای حاضر در منطقه قید همکاری با ایالات متحده را به خاطر مرکوسور بزنند و با این حساب این اتحادیه راهی به جز ذوب شدن آهسته در نفتا نخواهد داشت. به سبب قدرت گرفتن برزیل و ادعاهای آن مبنی بر عضویت دائم در شورای امنیت این کشور خواهان بقای مرکوسور است. باید منتظر ماند و در آینده‌ای نزدیک شاهد رقابت نفتا ـ مرکوسور بود.

مرحله اول حرکت پیمان به سمت جنوب عضویت شیلی، اروگوئه و آرژانتین در آن است. هر سه این کشورها از لحاظ آمار بیکاری در وضعیت بغرنجی به سر می‌برند، به‌ویژه آرژانتین که بحران چند ساله اخیر آن شهره آفاق شده است. شیلی از این نظر وضعیت بهتری دارد، هر چند زیرساخت‌های اقتصادی آن پوسیده‌تر از دو کشور دیگر است. هر سه این کشورها از لحاظ سیاسی مورد قبول ایالات متحده هستند زیرا آنها، چندین سال است که مردم سالاری را تجربه کرده‌اند. حتی اروگوئه لقب سوسیس آمریکا را به خود اختصاص داده و از این لحاظ نمره قبولی را کسب کرده است. نکته جالب توجه اینکه هر سه کشور جدید اطمینان دارند که نمی‌توانند به اندازه مکزیک از پیمان منتفع شوند ولی در عین حال به بازارهای ایجاد شده در اثر آن امید فراوان بسته‌اند. در اینکه آنها از بین آمریکا و برزیل اولی را انتخاب خواهند کرد شکی نیست ولی آنها همچنان علاقه‌مند هستند تا برزیل را به عنوان یکی دیگر از گزینه‌های عضویت مطرح نمایند. مسأله‌ای که هر چند برزیل رغبتی به آن نشان نمی‌دهد ولی آمریکایی‌ها را سخت مشغول ساخته است. از یک سو بازارهای گسترده و جمعیت بالای برزیل و از سوی دیگر امکان نفوذ در آن و تزریق فرهنگ آمریکایی به اندازه‌ای دلچسب است که هر سیاستمدار آمریکایی را به هیجان وا می‌دارد.

آنچه گذشت وضعیت کل نفتا بود. در بین سازمان‌های منطقه‌ای این پیمان وضعیت به خصوصی دارد. هر چند تنها سه کشور در آن عضویت دارند ولی نفتا هم از لحاظ اقتصادی از اروپا جلوتر است. از سوی دیگر هر چند عضوگیری‌های جدید، اروپا را با مشکلات جدیدی برای رقابت با نفتا مواجه می‌سازد، ولی در مقابل هر چند نفتا در عضوگیری موفق عمل نماید، به همان اندازه فاصله خود را با اروپایی‌ها بیشتر خواهد ساخت.

 

 

پیمان نفتا اقتصاد جهانی آمریکای شمالی

 

نفتا: آری یا نه؟

گفتگو با علی جوادی

انترناسیونال: در نظر اول هیجان هیات حاکمه نسبت به نفتا قدری اغراق شده بنظر میرسد، بخصوص اگر به خاطر بیاوریم که اولاً"، از سال ۸۹ پیمان تجارت آزاد آمریکا و کانادا وجود داشته و نفتا اساساً" به معنی تعمیم قلمرو تجارت آزاد به مکزیک است، ثانیاً"، نرخ متوسط تعرفه حمایتی مکزیک بر کالا های آمریکایی ۹٪ و نرخ تعرفه آمریکا بر واردات از مکزیک تنها ۴ درصد است. کاهش این ارقام به صفر در طول ده تا پانزده سال آینده تحول شگرفی بنظر نمیرسد و ثالثاً"، اندازه کل اقتصاد مکزیک پنج در صد آمریکا بیشتر نیست. به این ترتیب اهمیت این طرح در چیست؟

علی جوادی: برای توضیح اهمیت نفتا نمیتوان صرفاً" به بعد اقتصادی بلافصل این پیمان بسنده کرد، این یعنی دیدن درختان و ندیدن جنگل. اهمیت نفتا اساساً" سیاسی- اقتصادی است. نفتا پیمانی برای ایجاد یک بلوک اقتصادی قدرتمند در مقابل با بلوکهای موجود، تلاشی برای ایجاد یک مدل و یک نمونه نظام اقتصادی - تجاری برای "نظم نوین جهانی" و گامی در جهت تقویت بنیه اقتصادی نحیف شده آمریکا برای تداوم بخشیدن به سرکردگی اش در دوران پس از جنگ سرد میباشد. آنچه مسلم است، این است که دعواها و کشمکشهای اقتصادی مشغله بزرگتری را در این دوران بازی خواهند کرد. نقش آمریکا در آنچه که "نظم نوین جهانی" مینامند و طلوع خونینش را در جنگ خلیج به اطلاع بشریت رساندند به میزان زیادی به قدرت و توان اقتصادی آمریکا وابسته است. نفتا به این اعتبار دارای اهمیتی ویژه و سیاسی میباشد. بدون دلیل نیست که بطور بیسابقه ای امضای کلیه روسای جمهور سابق آمریکا که هنوز در حال حیات میباشند (نیکسون، فورد، کارتر، ریگان و بوش) برای تائید نفتا پای بیانیه ای خطاب به کلیه اعضای کنگره آمریکا گذاشته میشود. در این بیانیه آمده است: " امضای خود را در جهت درستی در تاریخ آمریکا بگذارید. نفتا نقطه عطفی برای آمریکا بشمار می آید. اگر بر خلافش رأی دهید، به نقش آمریکا بمثابه رهبر جهان لطمه سنگینی وارد میاید و سعادت آمریکا و اقتصاد بین المللی صدمه خواهد دید" کلینتون در تائید اهمیت نفتا چنین گفت: نفتا بیشتر از یک بلوک اقتصادی است، پله ای است برای تأمین رهبری جهانی آمریکا" و در کنفرانس سران کشورهای دایره اقیانوس آرام گفت: ما نمیتوانیم اجازه دهیم نگراینهای کشوریمان سایه بر منافع ملی مان بیفکند. امنیت ما بیش از هر زمانی به اقتصاد وابسته است."

نفتا بمثابه یک پیمان تجاری در حیطه آمریکای شمالی، همانطور که اشاره کرده اید، اساساً" تعمیم قرارداد تجارت آزاد کانادا و آمریکا به مکزیک میباشد. هر چند که از همین زاویه نیز چشم انداز فراتری در مقابل خود قرار داده است. گسترش و انعقاد قراردادهای تجاری مشابه نفتا به بخشهای دیگر قاره آمریکا و کشورهای آمریکای لاتین از جمله اهدافی است که حتی در زمان ریاست جمهوری بوش طرح آن در دست بررسی بود و در سطح علنی نیز به آن اشاره شده است. "از آلاسکا تا آرژانتین" (یعنی از قطب شمال تا قطب جنوب) این شعار سرمایه چشم انداز گسترش طرح حاضر را تشکیل میدهد. پروسه ای که با توافقنامه تجارت آزاد بین آمریکا و کانادا آغاز و در گام بعدی مکزیک را شامل شد در سواحل آفتابی آکاپولکو و مرزهای جنوبی مکزیک توقف نخواهد کرد. شیلی، آرژانتین، برزیل و ونزوئلا توقف های احتمالاً گام بعدی خواهند بود. از طرف دیگر آمریکا دور تازه ای از مذاکرات (GATT) را در مقابل خود دارد. آمریکا با نفتا دارد اخطار تازه ای به ژاپن و اروپا و ۱۱۵ کشور درگیر این مذاکرات میفرستد. آمریکا به (GATT) نیاز دارد، ۷۴٪ مبادلات این کشور با کشورهائی بغیر از کانادا و مکزیک صورت میگیرد. نفتا میتواند هم یک بلوک تجاری بسته در تقابل تجاری با بلوک های اروپا و ژاپن باشد و هم یک بلوک تجاری نمونه که تأمین هژمونی آمریکا را تسهیل میکند. هر دو چشم انداز محتمل و ممکنند.

این طرح به پروسه ادغام اقتصادی مکزیک و کانادا و آمریکا سرعت بیشتری بخشیده و چهار چوب برگشت ناپذیری برای آن بوجود می آورد. مکزیک سومین وارد کننده محصولات آمریکا بعد از ژاپن و کانادا میباشد. میزان سرمایه آمریکایی در مکزیک تنها در ساال ۱۹۸۸ از ۷/۷ میلیارد دلار به ۹/۱۴ میلیارد دلار افزایش یافت. سرمایه گذاری آمریکا در مکزیک معادل دو سوم کل سرمایه خارجی در این کشور میباشد. نفتا نا امنی های ناشی از عدم ثبات نظام اقتصادی و سرمایه گذاری در مکزیک را کمرنگ میکند. با نفتا سیاستهای ناسیونالیستی در عرصه اقتصادی امکان کمتری برای ابراز وجود خواهند یافت. سرمایه بزرگ دارد خاطره ملی کردن صنعت نفت (روزی که هنوز در مکزیک تعطیل عمومی است و جشن گرفته میشود) و ملی کردن بانکها، (که تنها در سال ۱۹۸۲ و در پاسخ به اوج بحران مالی این کشور صورت گرفت) را به خاک میسپارد. نفتا کدهای این پروسه را تعریف میکند.

سرمایه با نفتا از ثبات و امکانات بیشتری برای بهره کشی و استثمار از انسانها برخوردار خواهد شد. فاکتورهای زیر در این رابطه تعیین کننده میباشند. ۱- متوسط دستمزد و مزایای کارگر در مکزیک معادل یک پنجم متوسط دستمزد و مزایای کارگر در آمریکا میباشد. ۲- بورژوازی مکزیک و دولت حاکم بطور سیستماتیکی تشکیلات کارگری و اعتراضات آنها را سرکوب کرده اند.

CTM تشکیلات سراسری اتحادیه های کارگری در بخش خصوصی و (FSTSE) در بخش دولتی، در سال ۱۹۳۰ توسط حزب حاکم بوجود آمده و تماماً" وابسته به دولت و مجری سیاستهای این حزب بورژوازی میباشد. ۳- نرخ سود سرمایه در مکزیک معادل رقم باورنکردنی ۶۰٪ بوده در صورتیکه نرخ سود سرمایه آمریکا در سالهای اخیر بین ۷٪ تا ۱۲٪ در نوسان بوده است. با توجه به شرائط کار در مکزیک، وجود نیروی کار فراوان و ارزان، تاثیرات عمومی نفتا را چنین ارزیابی کرده اند: سرمایه رشته های تولیدی متفاوت را بر اساس فاکتورهایی اقتصادی (مهارت و تخصص نیروی کار، مواد خام و اولیه، تکنولژی و دانش فنی) داده شده و نیازهای هر رشته مجدداً" سازماندهی خواهد کرد. بر این اساس پیش بینی میشود که صنایع متکی بر نیروی کار ارزان در مکزیک (صنایع کار بر) و رشته های تولیدی با تراکم بیشتر سرمایه و تکنولوژی بالا در آمریکا و کانادا متمرکز شوند.

اما تا آنجا که به مکزیک برمیگردد، سیاست اقتصادی مندرج در نفتا اساساً" ادامه منطقی سیاست اقتصادی دولت سالیناس است. مکزیک در سال ۱۹۸۶ به پیمان GATT پیوست. برای مقابله با تورم دستمزدها را منجمد کردند. بیش از ۱۱۰۰ بنگاه و کارخانه دولتی تعطیل و یا به بخش خصوصی واگذار شدند. تعداد زیادی از بانکها به سرمایه های خصوصی منتقل شدند. محدودیتهای تجاری بطور یکطرفه کم شده و نرخ تعرفه گمرکی بطور متوسط به ۹٪ تنزل داده شد. کلاً" مدل اقتصادی حمایت از صنایع داخلی جای خود را به مدل تولید برای عرضه به بازار جهانی و گسترش صادرات داد. بجای وام از بانک جهانی و صندوق بین المللی پول درها برای سرمایه خارجی گشوده شدند. بورژوازی مکزیک تلاش بسیاری میکند که اقتصاد مکزیک بجای تکیه بر عرضه نفت به صادرات کالاهای صنعتی استوار گردد. در سال ۱۹۸۲ صدور کالاهای نفتی ۱۴٪ کل صادرات مکزیک را تشکیل میداد، این رقم در سال ۱۹۸۹ به ۵۵٪ افزایش یافت. ۸۵٪ تولیدات صنعتی مکزیک روانه آمریکا و کانادا میشود. با در نظر گرفتن نیازهای این روند، اطمینان و تضمین از دستیابی به بازار آمریکا از اهمیت بسیار بالایی برای بورژوازی بزرگ مکزیک برخوردار بوده و نقش حیاتی ای در تداوم و موفقیت مدل اقتصادی اتخاذ شده توسط مکزیک بازی میکند. از طرف دیگر این مدل اقتصادی نیاز رو به رشدی به سرمایه دارد، درآمد حاصل از فروش نفت دیگر تأمین کننده کل سرمایه مورد نیاز این پروسه نمیباشد. وام های تجاری نیز در سیکل بعدی خود این پروسه را با مشکلات متعددی روبرو خواهند کرد. بعلاوه سقوط بلوک شرق، نیاز به سرمایه و سرمایه گذاری را بطور بیسابقه ای در سطح جهان افزایش داده است. نفتا پاسخ بورژوازی مکزیک به نیازهای همه جانبه مدل اقتصادی حاکم بر جامعه میباشد.

عوامل مشابه ای نیز مشوق پیوستن کانادا به پیمان سه جانبه نفتا بوده است. اقتصاد کانادا بطور ویژه ای در ارتباط با اقتصاد آمریکا قرار دارد. نتیجتاً" دستیابی به بازار آمریکا از اهمیت مشابه ای برای کانادا نیز برخوردار است. شرکت کانادا در نفتا هم ناشی از ترس از غیبت در این پیمان منطقه ای است هم ناشی از ضرورت برخورداری از مواهب شرکت در آن. خلاصه کنم: اهمیت اساسی نفتا در امکانات و مدل اقتصادی-تجاری است که این پیمان در تأمین سرکردگی آمریکا فراهم میاورد. نفتا دارای اهمیتی سیاسی-اقتصادی است. "نظم نوین جهانی" در عرصه اقتصادیش دارد از این دریچه پاسخ میگیرد. نتایج اقتصادی نفتا محصول تبعی این پیمان میباشند.

صفبندی موافقان و مخالفان نفتا در آمریکا و مکزیک چگونه است، چه گروهها و منافعی را در بر میگیرد و رئوس اصلی استدلالهایی که له و علیه این طرح میشود چیست؟

در آمریکا صفبندی اجتماعی موافقان و مخالفان نفتا اساساً" بر محور دو نگرش و دو چشم انداز در ترسیم نقش و موقعیت آمریکا در جهان حاضر شکل گرفت. دو افق متفاوت در کمپ سرمایه. این دعوایی در باره مفاد قرارداد و اقتصادیات یک طرح نبود، دعوائی بر سر چشم انداز سیاسی ناشی از مسیر حرکت جامعه بود. نفتا دریچه ای برای تعیین تکیف مسائل فراتری از تاثیرات و عملکرد اقتصادی مندرج در این پیمان شد. نفتا دعوایی بر سر سیاست بود. اما استدلالاتی که از هر دو سوی اصلی این مجادله برای توجیه و یا رد آن بیان میگردید اساساً" در حیطه عملکرد اقتصادی و به درجه کمتری در ارتباط با تأثیر این پیمان در محیط زیست دور میزد. در این دعوا عوامفریبی بورژوازی یکبار دیگر به نقطه اوج خود رسید. در کمپ مخالف رأس رو، پت بوکنن، جسی جکسون و رهبری کنفدراسیون اتحادیه های کارگری و در کمپ مقابل دستگاه حاکم و ائتلافی متشکل از ۱۰۰۰ کمپانی قرار داشتند. صحنه گردان اصلی صف مخالفین رأس پرو میلیاردر تگزاسی بود. مخالفین با توسل و تقویت احساسات ناسیونالیستی آینده تیره و ترسناکی برای کارگر آمریکایی ترسیم کردند. طرف مقابل وعده میداد که نفتا قرار است مشکل بیکاری را برطرف کرده و آینده ای درخشان در جلوی کارگر قرار دهد. نفتا هم دوای درد جامعه و هم علت دردهای بی‌درمان جامعه قلمداد میشد. هر دو طرف مزورانه برای کارگر اظهار همدردی میکردند. در این دعوا سیاست پروتکشنیسم (حمایت از بازار داخلی) بورژوازی در مقابل سیاست درهای باز بورژوازی بزرگ قرار گرفت. پیروزی در تصویب نفتا پیروزی افق بورژوازی بزرگ در مقابل محدود نگری ناسیونالیستی بورژوازی بود. در این مقابله افق ناسیونالیسم بازنده شد. اما این تنها دور اول یک درگیری دراز مدت تر بود.

هر دو طرف لیستی از "واقعیات و توهمات" در توضیح نفتا در اختیار جامعه قرار دادند. رئوس این لیست از این قرار است: ۱- نفتا و مشاغل. ۲- نفتا و انتقال سرمایه ها به مکزیک. ۳- نفتا و اشباع بازار آمریکا از کالاهای مکزیکی. ۴- نفتا و آلودگی محیط زیست در مکزیک. ۵- نفتا و تجارت با کشوری فقیر مانند مکزیک. ۶- نفتا و افزایش مهاجرت به آمریکا. طبق آمار معتبرتر مخالفین نفتا نزدیک به ۵۰۰ هزار شغل در عرض ده سال از آمریکا به مکزیک منتقل خواهد شد. در مقابل موافقین نفتا متذکر میشوند که با گسترش صادرات به مکزیک و در ازای هر یک میلیارد دلار نزدیک به ۲۵۰۰۰ شغل جدید ایجاد خواهد شد و پیش بینی میکنند که در اثر نفتا حجم صادرات آمریکا به مکزیک به میزان ۱۴ میلیارد دلار افزایش پیدا خواهد کرد. به عبارت دیگر نزدیک به ۳۵۰ هزار شغل جدید بوجود خواهد آمد. بعلاوه یاد آور میشوند که این رقم تنها نیم درصد نیروی کار آمریکا را تشکیل میدهد و این میزان از نوسانات سالیانه بازار نیروی کار، که در اثر تغییرات متعارف بهره بانکی ایجاد میشود، بسیار کمتر است.

۴- طرفداران نفتا ادعا میکنند که نفتا هیچ انگیزه جدیدی علاوه بر آنچه در حال حاضر موجود است برای انتقال سرمایه ها به مکزیک بوجود نخواهد آورد، نفتا صرفاً" موانع فروش کالاهای آمریکایی در مکزیک را حذف خواهد. علاوه بر این، استدلال میشود که دستمزد تنها فاکتور تصمیم گیری برای تعیین محل واحد تولیدی نیست. عوامل دیگری علی الخصوص بارآوری کار و میزان دوری و نزدیکی به محل تهیه مواد اولیه و مصرف کننده فاکتورهای تعیین کننده ای میباشند. و در حساب و کتابهای سرمایه بارآوری کارگر صنعتی مکزیک یک پنجم کارگر صنعتی آمریکا و بارآوری کارگر کشاورز مکزیک یک بیست و پنجم کارگر کشاورزی آمریکا میباشد.

در مقابل بحث خطر اشباع بازار آمریکا توسط کالاهای تولید شده در مکزیک، موافقین به عوامل زیر اشاره میکنند: ۱- حجم بازار مکزیک که یک بیستم حجم بازار آمریکا بوده. ۲- موازنه تجاری آمریکا و مکزیک ۷ میلیارد دلار بسود آمریکامیباشد. ۳- میزان کل واردات آمریکا از مکزیک معادل نیم درصد تولید ناخالص داخلی میباشد و ۵۰٪ این کالا ها بدون عوارض گمرکی وارد امریکا میشوند.

مخالفین نفتا میگویند که کمپانیها برای فرار از قوانین حفظ محیط زیست به مکزیک نقل مکان میکنند. مکزیک مرکز دفع فضولات سمی و آلوده کارخانجات خواهد شد. طراحان نفتا معتقدند: سابقه و رکود مکزیک در این زمینه در حال پیشرفت بوده و هزینه مراعات قوانین حفاظت محیط زیست آمریکا تنها ۲٪ هزینه تمام شده کالاهای تولیدی میباشد و این انگیزه ای برای فرار سرمایه نخواهد بود.

مخالفین نفتا میگویند دو سوم جمعیت ۸۸ میلیونی مکزیک زیر خط فقر زندگی میکنند و درآمدی کمتر از ۲۰۰ دلار در ماه دارند. تنها ۱۰٪ جمعیت قادر به خرید کالاهای تولید شده در آمریکا خواهند بود. موافقین پاسخ میدهند که مکزیک دارای بالاترین نرخ توسعه بازار در میان کشورهای در حال توسعه میباشد. مکزیک دومین بازار مصرف کالاهای صنعتی آمریکا و سومین بازار مصرف محصولات کشاورزی آمریکا میباشد. ۷۰ سنت از هر دلار کالای وارده به مکزیک صرف خرید کالاها و خدمات تولید شده در امریکا میشود. بعلاوه طراحان نفتا معتقدند که بر اثر توسعه اقتصادی و ایجاد مشاغل جدید در مکزیک، فشار مهاجرت به آمریکا کاهش پیدا خواهد کرد.

در مکزیک نیز استدلالات موافقین و مخالفین رنگ و لعاب مشابهی داشت. نفتا در تبلیغات مخالفان، طرح نابودی صنعت کوچک مکزیک قلمداد میشود. نفتا طرح نابودی کشاورزی مکزیک و بیخانمان کردن دهقان سنتی مکزیک است. نفتا طرح وابستگی مکزیک به آمریکا و خدشه دار کردن حق حاکمیت ملی مکزیک است. در یک کلام، نفتا طرح نابودی مکزیک است. از طرف دیگر، سالیناس در نمایندگی سرمایه بزرگ در مکزیک سرنوشت همه چیز را به نفتا گره زد. سالیناس مبتکر نفتا بود. نفتا تئولوژی دولت سالیناس شد. نفتا ابزار تحقق آرمان بورژوازی مکزیک در پیوستن به کشورهای "جهان اول" است.

چه تضمینهایی از نتیجه اقتصادی این قرارداد و تأثیر آن بر زندگی کارگران (سطح اشتغال، دستمزد، محیط زیست، نقل مکان سرمایه و غیره) در آمریکا و مکزیک وجود دارد؟

در زمینه عملکرداقتصادی نفتا توافق چندانی در میان اوپوزیسیون این پیمان وجود ندارد. آمار و ارقام در این رابطه بسیار متفاوت میباشند. بطور مثال برخی میزان کاهش سطح اشتغال در آمریکا را نیم میلیون، برخی برخی ۵/۲ میلیون و برخی حتی ۶ میلیون برآورد کرده اند مطالعه متدولوژی و روش بکار رفته در این بررسی ها به سادگی غیر علمی بودن بسیاری از این تخمین ها را نشان میدهد. آمار ۶ میلیونی توسط رأس پرو در کتاب پر فروشش "کارهای خود را حفظ کنید، کشورمان را نجات دهید، چرا باید جلوی نفتا را گرفت" ارائه شده است. بر اساس این نظر هر شغلی که دستمزد کارگر در آن بیشتر از ۶ دلار در ساعت میباشد و هزینه نیروی کار بیش از ۲۰٪ قیمت تمام شده محصولات باشد، این واحد به مکزیک منتقل خواهد شد. آمار ۵/۲ میلیونی بر مبنای پیش بینی از عملکرد اقتصادی پیمان تجاری آمریکا و کانادا تنظیم شده است. براساس گزارش کنگره کار کانادا ۲۲۶ هزارشغل بر اثر این پیمان از کانادا به آمریکا انتقال یافته است. و با در نظر گرفتن فاکتور جمعیت و دستمزد در کانادا و آمریکا و مقایسه آن با مکزیک به رقم ۵/۲ میلیونی میرسند هر دوی این متد ها فاکتورهای متعدد دخیل علاوه بر دستمزد کارگر، که منجر به جابجایی سرمایه از یک مکان به مکان دیگر میشود را در نظر نیمگیرند و در نتیجه به ارقام غلطی میرسند. به نظر من رقم ۵۰۰ هزار در عرض ده سال بیشتر به واقعیت نزدیک است. واقعیتی به هر حال خانمان برانداز و نابود کننده. اما با توجه به ملاحظات ذکر شده، کلاً فکر میکنم بجای تمرکز بر تخمینهای آماری در مورد عملکرد اقتصادی نفتا اصولی تر آنست که پیرامون گرایشات بنیادی ای که بر اثر این پیمان تشدید و تقویت خواهند شد مطالبی گفته شوند. مسئله نوسانات اشتغال در دو کشور و میزان انتقال سرمایه از آمریکا به مکزیک تحت الشعاع عوامل متعدد و پیچده تری قرار دارند.

نفتا گرایشات موجود و در حال جریان در آمریکای شمالی را تسریع خواهد کرد. پیمان نفتا گرایش همگرایی و یکسان شدن متوسط دستمزد در سه کشور را تقویت خواهد کرد. بر اثر این پیمان تقاضا برای کارگر ماهر افزایش یافته و در نتیجه متوسط دستمزد کارگر ماهر و متخصص آمریکا گرایشی رو به صعود خواهد داشت، در حالیکه متوسط دستمزد کارگر ساده و غیر ماهر تحت فشار نزولی قرار خواهد گرفت. آنچه واضح و مهم است، فشار بیشتری است که از این پس کارفرما در مذاکرات قرارداد دسته جمعی بر کارگر وارد خواهد کرد. چماق انتقال واحد تولیدی در غیاب تشکل فراکشوری کارگر ابزار منفوری برای خرد کردن مقاومت کارگری است.

در ادامه پاسخ به سئوالتان لازم است که به چند نکته اساسی دیگر اشاره کنم که میبایست در ارزیابی از عملکرد اقتصادی نفتا مد نظر داشت:

۱- آمار و ارقام، تخمینها و برآوردهای موجود در این زمینه به میزان زیادی با تاثیرات و عملکرد اقتصادی ناشی از رکود اقتصادی گریبانگیر سرمایه در هم آمیخته و تفکیکشان امر پیچیده ای است. بطور مثال در حال حاضر تعداد کثیری از کمپانیهای بزرگ آمریکایی در حال "تعدیل وسیع نیروی کار" خود میباشند. روزی نیست که خبر این بیکارسازیها خانواده های کارگری را داستخوش دگرگونی و منقلب نکند. جنرال موتورز ۷۰ هزارنفر، آی بی ام ۵۰ هزار نفر، کداک ۲۰ هزار نفر، بوئینگ ۱۸ هزار نفر و غیره. به این اعتبار هر نوع بیکارسازی در آمریکا و همچنین ایجاد هر مجتمع تولیدی در مکزیک را نمیتوان بحساب عملکرد نفتا نوشت. کاری که اپوزیسیون نفتا چه در ساده لوحی و چه برای عوامفریبی انجام میدهد.۲- عملکرد اقتصادی نفتا در جابجایی سرمایه ها را نمیتوان براحتی از پروسه جاری ادغام اقتصادی آمریکا و مکزیک تفکیک کرد. نفتا در امتداد و نتیجه منطقی این پروسه فی الحال موجود بوده و مسلماً به آن سرعت بیشتری خواهد بخشید. بطور مثال سرمایه گذاری مستقیم آمریکا در مکزیک از ۷/۷ میلیارد دلار در سال ۱۹۷۰ به ۹/۱۴ میلیارد دلار در سال ۱۹۸۷ افزایش پیدا کرد. سرمایه گذاری آمریکا معادل دو سوم کل سرمایه گذاری خارجی مکزیک میباشد. تنها تا سال ۱۹۷۰ سرمایه آمریکایی ۵۷٪ صنایع اتومبیل سازی، ۷۶٪ صنایع لاستیک سازی، ۵۴٪ معادن، ۱۰۰٪ صنعت تنباکو، ۴۷٪ صنایع غذایی، ۵۱٪ صنایع ماشین آلات صنعتی، ۸۸٪ صنایع کامپیوتر، ۵۳٪ بازرگانی، ۵۰٪ صنایع شیمیایی و ۸۶٪ صنایع پتروشیمی را در کنترل خود داشتند. از طرف دیگر مناطق تجاری آزاد و یا ماکیلادوراس (Maquiladoras) وجود دارند. این مناطق در سال ۱۹۶۵ عمدتاً" بمنظور تولید محصولات صادراتی برای بازار آمریکا بوجود آمدند. قوانین تجاری حاکم بر این مناطق تشابه زیادی با نظامی که نفتا در صدد ایجاد آن است دارد. در حال حاضر بیش از ۲۰۰۰ واحد صنعتی در ماکیلادوراس فعالند و نزدیک به ۵۰۰ هزار کارگر را در استخدام خود دارند. جنرال موتورز در عرض ۵ سال، از سال ۱۹۸۷ تا ۱۹۹۲، سیزرده کارخانه جدید در این مناطق ایجاد کرده است. میزان واردات آمریکا از ماکیلادوراس از ۱۰٪ در سال ۱۹۸۳ به ۴۵٪ در سال ۱۹۸۹ افزایش یافت. ۹۰٪ سرمایهگذاریها در این مناطق سرمایه آمریکایی میباشد. ۸۵٪ تولیدات این مناطق راهی بازار آمریکا میشوند. نفتا بر متن چنین پروسه ای بتصویب رسیده است. از اینرو میزان انتقال سرمایه به مکزیک بر اثر نفتا به سادگی قابل اندازه گیری نیست.

۳- شهرنشینی و بدنبال آن میزان بیکاری در مکزیک افزایش زیادی در سالهای اخیر داشته است. جمعیت شهری از ۵۵٪ در سال ۱۹۶۵ به ۷۰٪ در سال ۱۹۹۰ گسترش یافته است تأثیر نفتا در زمینه اشتغال در مکزیک دوگانه خواهد بود. از یک طرف به ایجاد و گسترش صنایعی منجر شده و از طرف دیگر با کاهش تعرفه گمرکی محصولات کشاورزی پروسه جدایی از زمین و آلونک نشینی را تسریع خواهد کرد. در این نظام تنها بخشی از این جمعیت قادر به یافتن کار، آنهم نه کاری که حتی تأمین کننده نیازهای اولیه یک زندگی انسانی باشد، خواهند بود.

جنبش کارگری و اتحادیه ها در دو کشور چه موضعی دارند؟ در آمریکا رهبری رسمی و کلیه جناحهای جنبش اتحادیه ای و متشکل AFL-CIO در مخالفت با نفتا موضع گیری و فعالیت کردند. درمکزیک موضع گیری ها متفاوت بود. رهبری بزرگترین کنفدراسیون اتحادیه های کارگری در مکزیک (CTM) در حمایت از نفتا موضع گیری کرد. اما جناح چپ و بخشهای دیگر این جنبش در تقابل با نفتا اعلام موضع کردند. CTM شاخه کارگری PRI حزب حاکم در مکزیک است. در مکزیک پایین نگهداشتن دستمزدها و به این اعتبار تقویت قدرت رقابتی کارفرماهای خودی خط رسمی اتحادیه های CTM میباشد. بطور مثال در اواسط دهه هشتاد اتحادیه های CTM به پشتیبانی از سیاست انجماد دستمزدها برخاستند. در اثر این سیاست قدرت خرید کارگر در عرض کمتر ازپنج سال به نصف خود تنزل پیدا کرد. در مورد نفتا موضع رسمی اتحادیه ها توسط فیدل ولاسکوز مسئول کنفدراسیون اتحادیه های کارگری CTM مکزیک چنین بیان شد::"کارگران مکزیک باید دستمزدهایشان را پایین نگهدارند تا کارفرمایان آمریکایی به مکزیک جذب شوند. ما نظر مساعدی نسبت به نفتا داریم".

جناحهای اپوزیسیون درون اتحادیه، مانند تشکل هماهنگ کننده سراسری کارگران تعلیم و تربیت و تعدادی از اتحادیه های خارج از CTM در نخالفت با نفتا موضع گیری کرده و بر ضرورت همبستگی کارگری، ایجاد اتحادیه های واقعی و بالا بردن سطح زندگی و قدرت خرید مردم در مکزیک دست گذاشتند. رائول اسکوبار رهبر "جنبش

دمکراتیک: کارگران فورد" اینچنین سیاستهای این جنبش را بیان کرد. "ما در حال حاضر هم با تجارت آزاد زندگی میکنیم، اگر چه معاهده ای به این نام وجود ندارد. کمپانیها آزادند که کارخانجات خود را در هر جای مکزیک بدون اتحادیه های واقعی، بدون پرداخت دستمزد مناسب و یا مالیاتهای عادلانه، بدون هیچگونه نگهداری از سلامت و بهداشت ما و بدون مراقبت از محیط زیست ایجاد کنند. کارگران نیز آزادند که تقریباً مفت کار کنند. و کارگران آمریکایی نیز آزادند که شغلشان را از دست بدهند." شعار این جریانات کارگر آزاد و نه تجارت آزاد" بود. اما تلقی این گرایش از کارگر آزاد، کارگر متشکل و برخوردار از اتحادیه های دمکراتیک میباشد. در آمریکا کنفدراسیون کارگری AFL-CIO به یکی از بی سابقه ترین و پرخرج ترین کمپین های تبلیغاتی در مخالفت با نفتا دست زد. این تشکل برای پیشبرد کمپین تبلیغاتیش در اتحاد تنگاتنگی با رأس پرو قرار گرفت. این نه یک همسویی تصادفی بلکه بیانگر نزدیکی واقعی سیاستهای اقتصادی این دو جریان بود. AFL-CIO در مقابله با رئیس جمهور منتخب خودش قرار گرفته بود. در این دعوا AFL-CIO تلاش میکرد که به رئیس جمهور منتخبش بفهماند که بدون او قادر به حکومت کردن نیست. این محاسبه غلط از آب درآمد. کلینتون برای تصویب نفتا بدون درنگ به هر دو رأس این اپوزیسیون حمله کرد. کلینتون "قاطعیتش" را برای اولین بار در مقابل اتحادیه ها نشان داد. پرزیدنت منتخب اتحادیه ها برای تصویب نفتا به شکست اتحادیه ها نیاز داشت. این شکست معنایی تاریخی دارد. تهدید نمایندگان کنگره به عدم حمایت در انتخابات بعدی توسط AFL-CIO کاری از پیش نبرد. ۰۲ نماینده حزب دمکرات به نفتا آری گفتند. صفبندی که به دور نفتا بوجود آمد رابطه سنتی حزب دمکرات و AFL-CIO را دچار دگرگونی خواهد کرد. این دگرگونی نه به معنای اتخاذ سیاستهای رادیکال از جانب AFL-CIO در آینده، بلکه بمعنای گسست حزب دمکرات از AFL-CIO و نقطه عطفی برای این حزب در کسب وجه جدیدش در آتیه خواهد بود. این کارگر زدائی را حزب کارگر در انگلستان نیز دارد از سر میگذراند. دعوای نفتا از طرف دیگر روند تضعیف اتحادیه ها در مجادلات اجتماعی را موکدتر کرد.

اما آلترناتیو AFL-CIO در مقابل نفتا چه بود؟ این سازمان طی درخواستهای مکرر از دولت بوش وکنگره آمریکا خواست که بجای مذاکره با مکزیک بر سر پیمان تجارت آزاد دول آمریکا و مکزیک برای حل مسئله فقر و توسعه اقتصادی در مکزیک مشترکا برنامه ریزی و تلاش کنند. توهم و عوام فریبی هر دو ابزار AFL-CIO بودند. اپوزیسیون درون اتحادیه ها، جناح چپ اتحادیه ها علیرغم تاکید بر گمبستگی کارگری، تبلیغاتشان تماماً تحت الشعاع خط رسمی و غالب در اتحادیه ها قرار داشت. آنچه مشهود بود پیکره واحد یک سیاست بود و نه تمایزات وا سایه روشنها. دایان کیلموری معاون پرزیدنت اتحادیه تیمسترز (حمل و نقل) گفت "ما در جنبش اتحادیه ای باید هوشیار باشیم وگرنه حاکمیت ملی مان از دست خواهد رفت" و ران کاری پرزیدنت اتحادیه تیمسترز، نگران از تصویب نفتا گفت " ما نمیتوانیم با کارگر مکزیکی رقابت کنیم". رهبری حاضر تمیسترز سمبل آن گرایشی است که جنبش رفرم و دمکراتیزه کردن در اتحادیه ها برای رسیدن به آن تلاش میکند. ناسیونالیسم AFL-CIO براحتی دمکراتیسم تیمسترز را در خود جا داد. تلاش زیادی هم لازم نبود.

موضع گروههای کمونیست و سوسیالیستهای رادیکال چیست؟

گروههای چپ با درجات متفاوتی از رادیکالیسم، تماماً در صف اپوزیسیون نفتا قرار داشتند. تبلیغات این سوسیالیسم اساساً به عملکرد اقتصادی نفتا خلاصه شد. تلاش برای حفظ اشتغال کارگران از کانال مخالف و افشای اقدامات سرمایه در استثمار نیروی کار ارزان در مکزیک ستون اصلی فعالیت افساگرانه این جریان را تشکیل میداد. نفتا تهاجم سرمایه به تمامی دستاوردهای چندین دهه جنبش کارگری قلمداد شد. با نفتا ظرف عمومی دربرگیرنده دستاوردهای کارگری در آمریکا، یعنی قالب کشوری، در هم شکسته میشد. حفظ قالب کشوری، حفظ و نگهداری سرمایه در کشور و در نتیجح حفظ اشتغال در کشور اساس کل فعالیتهای سوسیالیسم موجود در آمریکا را تشکیل داد. تفاوت در اینجا بود که این نیرو در تلاش برای دستیابی به اهدافش تکیه معینی بر همبستگی کارگران کشورهای امریکای شمالی داشت. اگر چه این همبستگی نیز صرفاً قرار بود با تجهیز جنبش اتحادیه های موجود به افقی بین المللی تأمین شود. بر پرچم این سوسیالیسم شعار "حفظ کار ما" ولی تکیه بر همبستگی کارگران قرار داشت. ارتقاء سطح دستمزد کارگر مکزیک وسیله ای برای این هدف بود. از اتحاد با کارگر مکزیکی حفظ کار در آمریکا مد نظر بود. مجادله بر سر نفتا بار دیگر ضعف پایه ای و عمومی سوسیالیسم موجود در آمریکا را در عرصه تقابلات اجتماعی نشان داد. این سوسیالیسم نتوانست آلترناتیو اثباتی ای در تقابل با اففهای بورژوازی و ناسیونالیستی ارائه نماید. آنچه مشهود بود در بهترین حالت محدودنگری، بی افقی و رضایت به اهداف خرد بود. سوسیالیسم موجود رادیکالیسم اجتماعی ای را نمایندگی نکرد. بنظر من سوسیالیسم کارگری در این دعوا کلاً نماینده ای نداشت. جایگاه سیاسی و اهمیت واقعی نفتا در مباحثات این سوسیالیسم معلوم و روشن نبود. سوسیالیسم آمریکا صرفاً به جنبه اقتصادی نفتا و تأثیر آن به قراردادهای موجود اتحادیه ای و نه کل طبقه کارگر در شمال آمریکا تکیه کرد. بخش قابل ملاحظه ای از تبلیغات این گرایش به دراماتیزه کردن تأثیر و عملکرد نفتا محدود شد. دراماتیزه کردن عملکرد نفتا معادل با بیان رادیکالیسم اجتماعی اش قلمداد شد. این سوسیالیسم سیاست خود را تقابل با افق ناسیونالیسم و کل بورژوازی تعریف نکرد. هر چه به زمان تصمیم گیری در کنگره آمریکا نزدیک تر میشدیم، این سوسیالیسم بیشتر در اسارت ناسیونالیسم قرار میگرفت. تبلیغاتش و حتی تلاشش در جهت گسترش همبستگی کارگری در خدمت تقویت موضع ناسیونالیستی در مقابله با نفتا قرار گرفت. سوسیالیسم در آمریکا در موضع تدافعی نبود، در موضع اسارت بود.

رئوس یک سیاست مستقل کمونیستی چه میتوانست باشد؟

بنظر من برای شکل دادن به سیاست کمونیستی در ابتدا میبایست به آن روندهای پایه ای تری که نفتا بر آن استوار است و گامی در یاین امتداد بشمار میرود، توجه کرد. سیاست کمونیستی میبایست بر مبنای شناخت و درک این مؤلفه ها بنا گردد.

۱- جهانی شدن سرمایه: تحولات تکنولوژیک دهه هفتاد به سازماندهی تولید و توزیع کالا و خدمات خصلتی هر چه بیشتر جهانی داده است. امروز کمتر کالایی را میتوان سراغ کرد که بخشهای مختلف طبقه کارگر در چهار گوشه جهان مشترکا در تولید آن دخالت نکرده باشند. سرمایه به حیطه عملکرد نظام سرمایه داری گسترش و نفوذ بیسابقه ای بخشیده است. به این روند پایه ای میبایست یکی شدن سرمایه در بلوک شرق و غرب را نیز افزود. سرمایه تولید و توزیع را در سطح جهانی سازمان میدهد. سیاست کمونیستی کارگری نیز باید بر مبنای استنتاجات از این آرایش سرمایه استوار گردد.

۲- ادغام اقتصادی آمریکا، کانادا و مکزیک در شرائط فعلی امری محتوم و اجتناب ناپذیر است: با نفتا و یا بدون نفتا سرمایه بخشهایی از زنجیره تولید را به مکزیک و یا کشورهای مشابه، که در آن نیروی کار ارزانتر است، کارگر به حکم نظامهای سرکوبگر سرمایه از درجه تشکل کمتری برخوردار است و رادیکالیسمش به بند کشیده شده است، منتقل خواهد کرد. با نفتا و بدون نفتا مشاغل زیادی در صنایع اتوموبیل سازی، لوازم و ابزارآلات، نساجی و غیره به کشورهای دیگر منتقل خواهند شد. بدون نفتا نیز کارهای زیادی از بین خواهند رفت. اگر نفتا متوقف هم میشد، این کارها یا منتقل شده یا از بین میرفتند. رشد تکنولوژی و کاربرد آن، هر روزه در این نظام منجر به بی خانمانی کارگران میسود. سرمایه با نفتا پاسپورت و اجازه مهاجرت دریافت نکرد. از طرف دیگر شکست نفتا مترادف با تضمین شغلی برای کارگر نیست. این ارزیابی از حرکت سرمایه میبایست جزیی از تبلیغات گرایش کمونیستی-کارگری در مقابل عوامفریبی سرمایه را تشکیل بدهد.

۳- سرمایه و دستاوردهای کارگری در محدوده کشوری: دستاوردهای جنبش کارگری در بسیاری از کشورها و از جمله در آمریکا اساساً در محدوده کشوری و در مقابله با طبقه حاکمه این کشورها بدست آمده اند. این دستاوردها در روابط کار در محدوده کشوری تثبیت شده اند. با گسترش سازمان جهانی پروسه تولید سرمایه در تلاش برای درهم ریزی این چهارچوب میباشد. این درهم شکستن نتیجه تبعی پروسه ادغام افتصادی در شمال آمریکا است. با نفتا یا بدون نفتا این چهارچوب در حال فروریزی است. نه فقط سطح اشتغال و دستمزد و غیره مورد حمله قرار گرفته و میگیرند، بلکه کلاً روی پیشروی های تاریخی کارگر آمریکایی در محدوده کشوری قلم گرفته میشود. با شکسته شدن محدوده کشوری برای سرمایه این دستاوردها عملاً از رسمیت می افتند و سست میشوند. نتیجتاً قالبهای ملی و کشوری دستاوردهای کارگری ظرف قابل اتکایی در حرکت رو به جلوی کارگری نخواهند بود. درک این واقعیت تاریخی میبایست جزئی از هر نقشه عمل کمونیستی-کارگری باشد. باید برای گسترش و دستاوردها و تقویت کردن افق منفعت عمومی و بین المللی در صفوف جنبش کارگری تلاس کرد. این حکم دویست ساله سیاست کمونیستی کارگری است.

با توجه به این روندهای پایه ای بنظر من کمونیستها میبایست با توضیح تحولات جاری و آنچه در حال وقوع است معنای واقعی دعوا بر سر نفتا را روشن میکردند. آری و نه، هیچکدام سیاست اصولی برای کارگر نبود. آری و نه به دو آلترناتیو سرمایه در جامعه بود. به هر دو افق کارگر باید نه میگفت.

از طرف دیگر در تقابل با مجموعه تهاجم سرمایه کارگر میبایست برای تضمین آن موقعیت اقتصادی-اجتماعی ای تلاش کند که زندگی روزمره اش در تمامی ابعاد هر چه بیشتر از نیازهای خانمان برانداز سرمایه مستقل و منفک گردد. اگر نظام فعلی قادر به تأمین زندگی انسانی برای تمامی احاد جامعه نیست، نتیجتاً این نظام را باید کنار زد. استنتاج از این احکام پایه ای در ابعاد مشخص تر، پرداختن به مسئله کم کردن ساعات کار با درآمد مکفی را در دستور عاجل فرار میدهد. باید به مسئله بیمه بیکاری برای همه کسانی که آماده به کارند پرداخت. بیاد به نیروی اتحاد کارگر بیکار و شاغل برای تحقق اهداف فوق متکی شد. باید برای این مبارزات تدارک دید، باید به استقبال این شرائط رفت. مسئله اینجاست که زندگی انسانها را نباید به وجود سرمایه ربط داد.

 

اجلاس سران 34 کشور های قاره آمریکا، که در روزهای 13 تا 15 آبانماه، در آرژانتین برگزارشد، به طرح ایالات متحده برای گسترش پیمان نفتا (بین آمریکا، کانادا و مکزیک) به سراسر این قاره رأی منفی داد.

 

طرح حساب شده ایالات متحده برای کسب حمایت اجلاس کشورهای قاره آمریکا به منظور گسترش موافقتنامه تجارت آزاد به سراسر این قاره، با مخالفت پنج کشور آمریکای جنوبی به پرچم داری هوگو چاوز، رئیس جمهوری ونزوئلا، با شکست روبرو شد. اجلاس سران 34 کشور های قاره آمریکا، که در روزهای 13 تا 15 آبانماه، در آرژانتین برگزارشد، به طرح ایالات متحده برای گسترش پیمان نفتا (بین آمریکا، کانادا و مکزیک) به سراسر این قاره رأی منفی داد. در این اجلاس 29 کشور به رهبری ایالات متحده و مکزیک، با جدیت و فعالانه، برای جلب موافقت در مورد زمان بندی شروع مذاکرات رسمی در باره طرح ایجاد منطقه آزاد تجاری در سراسر قاره آمریکا کوشیدند. اما این طرح با مخالفت هزاران تظاهر کننده و همچنین هیئت های رسمی نمایندگی کشورهای برزیل، آرژانتین، اوروگوئه، پاراگوئه و ونزوئلا، که همگی اعضای تشکیل دهندة گروه تجاری «مرکوسور» (بازار مشترک جنوب) هستند، روبرو گردید.

«وینسِنت فاکس»، رییس جمهوری مکزیک، که یکی از سرسخت ترین هواداران تجارت آزاد در منطقه است، مطرح کرد که اکثریت کشورهای نیم کرة غربی موافق ادامة مذاکره دربارة ایجاد یک منطقة آزاد تجاری بدون شرکت کشورهای مخالفی مثل ونزوئلا هستند.

چند ساعت پیش از آغاز اجلاس سران نیم کرة غربی در چهارمین نشست دوره ای سران کشورهای قارة آمریکا، بیشتر از ده هزار تظاهر کنندة معترض در حالی که شعار «بوش بیرون برو» می دادند، خیابان های شهر ساحلی «ماردل پلاتا» محل گردهمایی را پر کرده بودند. پلیس و نیروهای ضد شورش تدارکات امنیتی شدیدی را دیده بودند و کشتی های نیروهای دریایی در ساحل اقیانوس اطلس به گشت زنی مشغول بودند و چرخ بال ها پلیس نیز بر فراز محل برگزاری نشست گشت می زدند.

پیش از سپیده دم روز جمعه 13 آبانماه، هزاران نفر در حول و حوش قطاری ازدحام کرده بودند که آخرین گروه تظاهر کنندگان را از بوئنوس آیرس می آورد. از جملة مسافران این قطار «خوان اوو مورالس»، نامزد رییس جمهوری بولیوی، بود که امیدوار است در انتخابات آینده این کشور به پیروزی برسد، و دیگری «دیه گو مارادونا»، ستارة فوتبال آرژانتین، بود که بر روی پیراهنش نوشته یی که بوش را به جنایت های جنگی متهم می کرد، چاپ شده بود. تظاهر کنندگان در حالی که شعار می دادند “بوش فاشیست! تو تروریست هستی!” به بدنة لوکوموتیو آویزان می شدند و از دیواره و پنجره های قطار بالا می رفتند تا دست مسافران تازه از راه رسیده را بفشارند.

خوان گونزالس، یکی از رهبران سندیکایی آرژانتین که در میان تظاهر کنندگان بود، می گوید حرف ما این است: «نه به بوش!» و «نه به منطقة آزاد تجاری آمریکا». ما به هر پیشنهادی که بوش در اینجا مطرح کند هیچ اعتماد و اطمینانی نداریم. پیشنهادات او ثمری جز طولانی تر کردن گرسنگی، فقر و مرگ برای آمریکای لاتین ندارد.»

هوگو چاوز، رییس جمهوری ونزوئلا، پیش از حضور در اجلاس سران، در سخنانی، در برابر تظاهر کنندگان، از آنان خواست که او را یاری دهند تا طرح آمریکایی منطقة آزاد تجاری قارة آمریکا را ناکام کند. چاوز در سخنانش گفت «فقط با اتحاد است که می توانیم امپریالیسم را شکست دهیم و زندگی بهتری را برای مردم مان به ارمغان بیاوریم و در همین جا، در ماردل پلاتا، طرح منطقة آزاد تجاری آمریکا را دفن کنیم.» جورج بوش، رییس جمهوری آمریکا، پیش از ورود به جلسة گردهمایی و در راستای قبولاندن نظریه منطقه آزاد تجاری که اقتصاد نولیبرالی را از آلاسکا تا جنوبی ترین گوشه آمریکای جنوبی گسترش خواهد داد، با نستور کِرچنر رییس جمهوری آرژانتین و دیگر رهبران کشورهای حوزة آند و آمریکای مرکزی دیدار کرد. رهبران حاضر در این اجلاس دو روزه پیشاپیش توافق خود را برای تمرکز تلاش هایشان برای ایجاد کار و کاهش فقر اعلام کرده بودند. اما با آغاز نشست توجه بین المللی بیشتر متوجه منطقة آزاد تجاری پیشنهادی آمریکا بود. تکیه اصلی هوگو چاوز بر این بود که ایالات متحده می خواهد موافقت نامه تجارت آزاد را به کشورهای آمریکای لاتین تحمیل کند. به گفته او این معامله فقط به نفع ثروتمندان خواهد بود. در برابر این معامله، چاوز تمام تلاشش را برای پیشبرد یک موافقتنامه ضد تجارت آزاد به کار برد که بر اساس اصول سوسیالیستی عمل خواهد کرد.

بیانیه پایانی اجلاس شانل دونظریه کاملاٌ مخالف بود. یکی از سوی کشورهایی که طرفدار ایجاد منطقه آزاد آمریکا هستند و دیگری از طرف پنج کشور مخالف که در متن بیانیه اعلام کردند: «شرایط برای ایجاد یک موافقتنامه متعادل و عادلانه تجارت آزاد در نیم کره جنوبی که تضمین گر دسترسی به بازار های عاری از یارانه ها و عملکرد های محدود کننده باشد، وجود ندارد.»

وزیر خارجه آرژانتین، رافائل بیلسا، اظهار داشت: «ما حاضر به مذاکره در رابطه با امری که به منافع مردم مان ضرر می زند، نیستیم.» هوگو چاوز نتیجه اجلاس را یک پیروزی خواند و در رابطه با بحث های جدی، همه جانبه و با حرارتی که بین دو گروه کشورهای شرکت کننده در گرفته بود اظهار داشت: «حیف شد که آن ها تمامی 5 ساعت بحث اجلاس را پخش نکردند تا همه مردم آن را ببینند.»

  • اشتراک گذاری
تبلیغات
ارز دیجیتال
نظرات این مطلب
نام
ایمیل (منتشر نمی‌شود)
وبسایت
:) :( ;) :D ;)) :X :? :P :* =(( :O @};- :B :S
کد امنیتی
رفرش
کد امنیتی
نظر خصوصی
مشخصات شما ذخیره شود ؟ [حذف مشخصات] [شکلک ها]
موضوعات
تبلیغات
کسب درآمد اینترنتی
تمامی این سایت متعلق به شماست