بطور كلي دو روش عمده براي كار تئاتر با كودكان و نوجوانان وجود دارد:
الف) روش كار با « متن آماده نمايشي» يا ( نمايشنامه )
ب ) روش كار « بديهه سازي» يا « نمايش خلاق»
برنامه ها و شيوه كار اين دو روش با يكديگر تفاوتهاي اساسي دارد و نتايج حاصله نيز طبعاً متفاوت است. همانطور كه از عنوان پيداست در روش كار با متن آماده نمايشي، معمولاً نمايشنامه مكتوب و اصطلاحاً «متن» نمايش، به صحنه كشيده مي شود؛ اما در روش بديهه سازي يا نمايش خلاق، نمايش از صحنه به متن كشيده مي شود و هركدام از اين روشها براي اجراي خود، نيازمندي ويژگيهاي خاصي هستند و قابليتهايي دارند كه در اينجا به بررسي مختصر آنها مي پردازيم:
الف) كار با متن آماده نمايشي يا ( نمايشنامه )
در اين روش مربي، سرگروه يا كارگردان، ضمن انتخاب، تاليف، يا تنظيم يك متن نمايشي آماده ( نمايشنامه)، سراغ كار نمايشي با كودكان و نوجوانان مي رود. او نمايشنامه را براي اعضاء گروه مي خواند و پس از هماهنگيهاي لازم با گروه، نقشها را بين بچه ها تقسيم مي كند. آنگاه مطابق روش معمول گروههاي حرفه اي يا آماتور بزرگسال، پس از دورخواني و حفظ ديالوگها، كودكان را براي شكل گيري و ارائه « ميزان سن» به صحنه مي فرستد و پس از طي مراحل تمرين و آماده سازي صحنه، لباس، نور، گريم و موسيقي، سرانجام نمايش را به مرحله اجراي صحنه اي در سالن تئاتر مي كشاند.
اين روش ظاهراً ساده ترين روش براي كار نمايش با بچه هاست؛ اما به دليل كمبود امكانات خلاقيت، ابراز عقيده و دخالت كودكان در شكل گيري ساختمان اصلي نمايش ( يعني متن) ، فاقد ارزش خلاقه براي كار تربيتي و هنري با بچه هاست و بعدها مشكلاتي براي مربيان تربيتي، و كودكان شركت كننده در فعاليت نمايشي پديد مي آورد كه در بخش اجراي صحنه اي نمايش و بررسي آفتها به آن اشاره شده است( فصل سوم).
اين روش، تحميل مربي- كارگردان بر اعضاست، و معمولاً از قدرت تخيل و خلاقيت كودكان مي كاهد؛ هرچند ظاهراً زودتر به نتيجه مي رسد و اغلب به توليد نمايش در گروههاي دانش آموزي مي انجامد.
قطعاً در كار نمايش تربيتي، هدف اصلي، توليد نمايش به وسيله بچه ها نيست( حداقل در سنين دبستاني). امروزه علوم تربيتي، روانشناسي و تجربيات آموزش هنري به شيوه جديد براي كودكان، ثابت كرده است كه صرف آموزش فني هنر و تكنيك آموزي براي كودكان، سبب كور شدن خلاقيتها در آنان مي گردد و تقليد بدون فهم و درك محتواي اثر هنري، ذهن خلاق آنان را محدود به فراگيري ظاهر كار هنري كرده و آنان را از لذت آفرينش هنري محروم مي كند.
در روش كار با متن آماده نمايشي نيز دقيقاً همين مسائل تكرار مي شود و از بچه ها تنها به عنوان ابزار وسيله اجراي نمايش، و بازيگر از نوع محكوم آن در مقابل مربي- كارگردان استفاده شده و آنها حق هيچگونه دخالت و اظهار نظري در مورد اصل كار را ندارند، در حالي كه كودكان خود مي توانند بهترين عامل در خلق يك اثر هنري باشند.
نكته قابل توجه ديگر اينكه، اغلب مفاهيم و موضوعات مطرح شده در اينگونه نمايشنامه ها، نامناسب و نامربوط به بچه ها يا غيرقابل فهم براي آنهاست و بازيگران خردسال مجبورند همچون طوطي تنها تقليد كنند و اداي كار را در آورند و بيان كننده كلمات و جملات نامانوسي باشند كه فرد بزرگسال براي آنها نوشته است.
اگر اين نمايشنامه ها به وسيله خود بچه ها يا حداقل مربيان آشنا به مسائل كودكان و نوجوانان نوشته شود، بازخطر كمتري آنها را تهديد مي كند؛ چرا كه موضوعات، قابل هضم و فهم و نزديك به زندگي، زبان و تخيلات آنهاست.
متاسفانه در عرصه ادبيات نمايشي دچار اين ضعف و كمبود اساسي هستيم و نمايشنامه و نمايشنامه نويسي قابل نداريم و در حيطه تئاتر كودكان و نوجوانان كمتر كار شده و در اكثر متون نمايشي كه به عنوان نمايشنامه هاي ويژه كودكان و نوجوانان منتشر شده است، يا موضوع مناسب براي كار انتخاب نشده يا متن در استفاده از زبان بچه ها ناموفق بوده است.
خوشبختانه كمبود متون نمايشي گاه موجب شده كه خود بچه ها يا مربيان هنري آنها، دست به تبديل قصه ها و داستانها براي نمايش بزنند كه اين عمل به مراتب بهتر از استفاده از متون نامناسبي است كه به وسيله ديگران نوشته شده است. تجربه نشان مي دهد كه كودكان و نوجوانان خود منبع عظيم خلق موضوع و بكارگيري زبان مناسب براي نمايشهاي خود هستند و تخيلات ارزشمند آنها بهترين سرنخها براي گشودن كلاف سر در گم نمايش دانش آموزي است.
قطعاً روش كار با متن آماده نمايشي، همچون خط بطلاني است كه در مراحل اوليه كار بر اين منابع ارزشمند و خلاق يعني كودكان و نوجوانان كشيده مي شود و به اين ترتيب ، ذهن آنها را براي هميشه تعطيل و تنبل مي كند، در حالي كه همين كودكان و دانش آموزان، امروز بازيگران فعال و خلاق بازيهاي زيبا و نمايشي دوره خردسالي هستند كه با اين روش تضعيف مي گردند.
به هر حال چنانچه با ديده اغماض به اين امر بنگريم، كار نمايش با متن آماده نيز در وادي تشنه كار هنري براي بچه ها، از هيچ بهتر است و براي شروع، هر چند غلط، مثبت به نظر مي رسد و متضمن فايده هايي محدود است.
روش كار با متن آماده نمايشي، بسته به نوع « متن انتخاب شده» ، «شيوه اجرايي و آماده سازي كار» ( مربي قبل از دادن اصل نمايشنامه به بچه ها مي تواند براي جا انداختن موضوع نمايش، از بديهه سازي براي ايجاد موقعيتهاي نمايشنامه استفاده كند.) و « مربي هنري» كه با بچه ها كار مي كند، فوايدي براي كودكان و نوجوانان شركت كننده در بردارد؛ اما در مجموع از لحاظ ايجاد خلاقيت و تربيت هنري صحيح، به پاي روش بديهه سازي يا نمايش خلاق، كه مورد بررسي قرار خواهد گرفت، نمي رسد و در مقايسه با ويژگيهاي علمي و عملي آن، كم توان و محدود است.
ب) « بديهه سازي» يا « نمايش خلاق»
در اين روش مربي يا كارگردان ، هيچگونه متن نمايشي با نمايشنامه از پيش آماده براي شروع ندارد و نمايش از « صحنه» به « متن» كشانده ميشود.
براي بديهه سازي و نمايش خلاق، ممكن است يك قصه، شعر، خاطره، مشاهده و يا « تخيل ذهني كودك» و « بازيهاي» او به يك نمايشنامه خيلي خوب تبديل شود. عنصر، مهم و اساسي در اين شيوه اجرايي، حضور فعال ذهني و خلاق نمايشي اعضاء در طرح ريزي، بازسازي و خلق يك اثر هنري نمايشي است كه خود آنها قبل از آغاز كار صحنه اي، آن را دقيقاً درك نموده اند و بديهي است كه چنين روند خاصي، از لحاظ تربيتي و هنري نمايش بر آنها موثر خواهد بود و جنبه بازي گونه، آن نيز از نظر اجرايي براي بچه ها شيرين و قابل پذيرش است.
بديهه سازي نمايشي داراي شكلهاي مختلف اجرايي است كه از لحاظ استخوان بندي، داراي يكسري اصول كلي مشترك است و رعايت نكات خاصي را مي طلبد كه ذيلاً بدانها اشاره مي شود:
در بديهه سازي نمايشي، پس از اجراي يكسري برنامه هاي عمومي و مقدماتي آماده سازي؛ مثل نرمش بدني، هم آوايي و سرود، بازي و ايجاد فضاي لازم براي كار، مربي سرنخ يك موضوع يا مضمون را كه قبلاً خود انتخاب كرده يا همان وقت از بچه ها مي گيرد به آنها واگذار مي كند تا به صورت جمعي براي آن برنامه ريزي كرده و در كلاس به اجرا در آورند. بعد از آن بازي نمايشي اجرا شده، مورد بررسي و تحليل گروهي قرار گرفته وطي مراحل مختلف، اصلاح و بازسازي و در نهايت تكميل مي شود و جنبه آموزشي فوق العاده قوي در ارتباط با نمايش براي بچه ها دارد.
براي روشن شدن موضوع لازم است گفته شود كه شيوه بديهه سازي، تقريباً شبيه بازيهاي نمايشي و تقليدي كودكان قبل از دبستان است كه به صورت خودجوشي و خلاق در بيشتر بازيهاي آنها؛ مثل خاله بازي، مهمان بازي، معلم بازي، جنگ بازي، و ... به چشم مي خورد و عيناً به دليل همين نزديكي و آشنايي است كه درعمل نيز بيشتر مورد توجه بچه ها قرار مي گيرد و به عنوان يك فعاليت لذت بخش، كه قبلاً آن را به وسيله بازي تجربه كرده اند، از طرف آنها پذيرفته مي شود و جنبه فطري به خود مي گيرد.
تفاوت عمده اين شيوه با بازي بچه ها، در نوع سازماني است كه مربي نمايش به اين بازي مي دهد و نتايج مشخصي كه از آن توقع دارد؛ در حاليكه در بازي نمادين بچه ها، سازمانو برنامه مشخصي وجود ندارد و بچه ها به صورت فطري و پراكنده، بازيهاي مختلفي را انجام مي دهند كه ثمرات كلي و پنهاني دارد و هدف مشخصي را دنبال نمي كند. لذا تاكيد ميشود اين شيوه از كار نمايشي با بچه ها، قبل از همه براي اجراي دقيق خود، نيازمند مربي مخصوص و آموزش ديده كار تئاتر با كودكان و نوجوانان است كه بتواند جريان بديهه سازي و نمايش خلاق را برنامه ريزي كرده و به شكل صحيح اجرا كند تا نتايج مطلوب و مورد نظر ترتيبي و هنري را به دست آورد.
روش بديهه سازي و نمايش خلاق، داراي مزيتها و ويژگيهاي خاصي است كه در اينجا به بررسي برخي از آنها مي پردازيم:
الف) در برنامه بديهه سازي و نمايش خلاق، معمولاً همه كودكان و نوجوانان، با علاقه و تمايل زياد شركت مي كنند و آن را مثل يك آشناي قديمي دوست دارند.
ب ) به دليل شركت فهم خود بچه ها، موضوعات اين نمايشها، معمولاً مناسب فهم و درك آنهاست و بديهي است از محدوده زندگي و نيازهاي روحي و عاطفي آنها خارج نمي تواند باشد.
ج ) تاثير تربيتي نمايش خلاق بر كودكان و نوجوانان، به مراتب قويتر و بيشتر از روش كار با متون آماده نمايشي است.
د ) روش بديهه سازي نمايشي، توجه بچه ها را به محيط زندگي اجتماعي و فردي خود جلب كرده و زمينه هاي شناخت بيشتري را براي آنها فراهم مي كند كه اين به اهداف پرورشي ما نزديكتر است.
ه ) جنبه هاي آموزش هنري در اين روش، به دليل شروع كار از مراحل اوليه، كاري اساسي است و كودكان و نوجوانان شركت كننده در مراحل مختلف، از انتخاب سوژه تا طراحي و ساخت نمايش، به مرور و عملاً مسائل مختلف نمايش و عوامل سازنده آن آشنا شده و آموزش مي بينند.
و ) به طور كلي در روش بديهه سازي نمايشي، امكانات و موقعيتهاي بيشتري براي ارتباط عاطفي و فكري بين بچه ها، بچه ها با مربي و با كار نمايشي وجود دارد كه همگي در تربيت هنري موثر است و علاوه بر اين، تاثيري لذت بخش و خاطره انگيز از كار هنري نمايش خلاق و بديهه سازي در آنها ايجاد مي كند كه هرگز در زندگي كودك فراموش نخواهد شد و بهترين يادگار دوره كودكي است.
1- تاريخچه تئاتر كودكان در جهان
تئاتر كودكان براي نخستين بار در عصر اليزابت ( قرن 16- ميلادي) در انگلستان به عنوان مقوله اي جدي در جامعه مطرح شد. در اين دوره گروههاي تئاتري پديد آمدند كه از بازيگران نوجوان تشكيل مي شدند. اين گروه ها با نمايش هاي خود، حتي به رقابت با تئاتر حرفه اي نيز مي پرداختند. اين گروه پسران نوجوان، كه « همسرايان- دانش آموزي» ناميده مي شدند، نه تنها سرود مي خواندند، بلكه به اجراي نمايش هايي مي پرداختند كه نويسندگان سرشناس برايشان مي نوشتند.
اين تئاتر ها به علت نداشتن امكانات و عدم توجه حكومت دوامي نيافت و به تدريج از ميان رفت.
در قرن نوزدهم در مراسم و جشن ها، بزرگسالان براي كودكان نمايش مي دادند. مثلاً در آلمان، در جشن هاي كريسمس براساس افسانه ها نمايش هايي براي كودكان ترتيب داده مي شد. در انگلستان نمايش هايي با عنوان « پانتوميم كريسمس» - Christmas – Pantmime به اجرا در مي آمد كه تنها به اجراي پانتوميم خلاصه نمي شد، بلكه در آن از تك گويي، سرود، قطعات كوتاه و آوازخواني و غيره نيز بهره مي گرفتند.
در واقع با بهره گيري از شكل گوناگون اين نوع نمايش ها، كه بيشتر كودكان را سرگرم مي كرد، جست و جوها براي بنياد جدي تئاتر كودكان آغاز شد و اشكال گوناگون نمايش ها كه در ابتدا بيشتر براي سرگرم كردن كودكان به اجرا در مي آمدند، در حقيقت مبناي تئاتر كودكان شد. در اين راستا در انگلستان « جين استرلينگ مكينلي» Gean Sterling Makinlay از سال 1914 تا 1939 اجراي نمايش هاي شش هفته اي را در بعد از ظهر روزهاي تعطيل براي كودكان ترتيب داد.
« مدرسه تئاتر انگليس» English School Theatre در همين دوران نخستين اجراهاي حرفه اي از نمايشنامه هاي « شكسپير» را براي كودكان و نوجوانان تدارك ديد. گرچه اين كوشش ها با آغاز جنگ جهاني دوم متوقف گرديد، اما پس از جنگ دوباره از سر گرفته شد.
از سال 1920، پس از انقلاب اكتبر در روسيه ( از 1920 به بعد )، تئاتر كودكان در مركز توجه قرار گرفت و در همين سال اين تئاتر كودكان در مركز توجه قرار گرفت و در همين سال اين تئاتر زير نظر « ناتالي ساتز» Natali Satz تاسيس گرديد و تا زمان فروپاشي شوروي با بيش از دويست تئاتر فعاليت داشت.
پس از جنگ جهاني دوم تئاتر كودكان در فرانسه، آلمان، لهستان، چك اسلواكي، مجارستان، روماني، آمريكا و ديگر كشورها مورد توجه مراكز آموزشي قرار گرفت و هم اكنون دانمارك با اهميت ترين مركز تئاتر كودكان به شمار مي رود و گروه هاي حرفه اي در تئاتر كودكان مشغول بكارند.
هدف اكثر اين تئاترها، رشد عاطفي- عقلي و اجتماعي كودكان و اعتلاء قدرت خلاقه آنان و پرورش انسانهاي مستعد، مثبت و سازنده براي جامعه است. « سازماند بين المللي تئاتر براي كودكان و نوجوانان» Assitaj ، كه به سازمان جهاني يونسكو وابسته است، دستاورد كوشش هايي است كه تاكنون صورت گرفته است.
2- تئاتر كودكان در ايران
در ايران كوششي جدي و اصولي براي ايجاد تئاتر كودكان به طور حرفه اي و مستمر وجود نداشته است و به طور اجمال مي توان از افراد و تلاشهايي سخن به ميان آورد كه با عشق خود به كودكان قدم در اين راه نهاده اند. از اين ميان مي توان جبار باغچه بان را بعنوان يكي از پيش كسوتان تئاتر كودكان به حساب آورد.
« جبار باغچه بان» در دهه سي نمايش هايي چون « بابا بزرگ- و ترب» و « گرگ و چوپان» را در مهد كودك هايي كه خود اداره مي كرد، به اجرا گذاشت. اين مرد فرهيخته و بزرگوار را مي توان نخستين كسي به شمار آورد كه در ايران نمايش براي كودكان را براساس اهداف آموزشي آن جدي گرفت.
همچنين كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان در سالهاي 50 تا 56 آموزش تئاتر به كودكان را در يك دوره شش ماهه سامان داد و در پايان هر دوره نيز كار كلاسي به اجرا گذاشته مي شد. در سال 1355 هنر آموزي نوجوان كانون با نمايشنامه هاي « كلاه قرمزي» و « حسنك و ديو» در جشنواره تابستاني كانادا- جشنواره آثار فرهنگي ملل- شركت كردند و مورد توجه قرار گرفتند.
پس از انقلاب شاهد كوشش هاي فردي در اين عرصه هستيم كه از ميان آن مي توان از تلاش هاي مرضيه برومند، بهروز غريب پور، حسن دادشكر و هما جديكار، نام برد.
در ايران امر آموزش تئاتر به كودكان پيش دبستاني و كودكان دبستاني از نظر علمي كمتر مورد توجه قرار گرفته است و در اين گستره فعاليتهاي جدي و اصولي تنها به شكل فردي انجام مي گيرد، كه فاقد ساختار منسجم و يكدست و برنامه منسجم است و نمي توان بر دستاوردهاي آن تكيه كرد و با همانديشي هاي تجربي- علمي بر غناي آن افزود.
تعريف تئاتر كودكان
تئاتر كودكان داراي همان ويژگي هاي عام هنر تئاتر است، وليكن زير مجموعه اي از آن محسوب نمي شود و ويژگي هاي خاص خود را دارا است.
از جمله اين كه نه تنها از هنر تئاتر مي توان در جهت رسيدن به شخصيتي متعادل باشد عاطفي واجتماعي مناسب در كودك بهره برد و آنان را در شناخت عرصه هاي گوناگون زندگي جمعي ياري داد و به هرچه باورتر كردن استعدادهاي او ( ماند ارتقاء مهارت هاي كلاسي و ... ) كمك نمود؛ بلكه با استفاده از اين هنر مي توان به اعتلا و رشد خلاقيت در كودكان دست يافت و شعور زيبا شناختي هنري و اجتماعي آنان را ارتقاء داد و با دقت و ظرافت و وسواس بسيار از آن به عنوان وسيله اي كارا در امر آموزش و پرورش بهره مند شد.
به دليل وجود همين جنبه هاي آموزشي و پرورشي هنر تئاتر است كه دانشمندان علم تعليم و تربيت بهره گيري از اين هنر را در جهت رشد و اعتلاي توانمندي هاي گوناگون كودكان، نوجوانان و جوانان، چه به هنگا آموزش هاي پيش دبستاني و چه دوره هاي پس از آن، بسيار سازنده و پربار مي دانند و آموزش جدي و علمي آن را توصيه مي كنند. نمايش، با ايجاد موقعيتي كه در آن كودك قادر به ابراز دغدغه هاي ذهني خود بشود، به سلامت رواني كودك مدد مي رساند، نيروي تخيل و تفكر انتزاعي اش را تقويت مي كند، او را در ابراز آسوده و بي دغدغه ياري مي دهد و قادر مي سازد تا به رابطه موثر و فعال با جهان پيرامون دست يابد.
كودك در نمايش، در نتيجه اعتماد به خود و ديگران، توانائيهايش را ارتقاء داده و به امكان تجربه شخصي و در نتيجه شناخت توانائيهاي جسمي و ذهني خويش مي رسد. به كمك نمايش، كودك تصويري از دنياي خود را، كه در واقع انعكاسي از نيازها و آرزوهاي درون اوست، ارائه مي دهد و با استفاده از اين امكان مي توان مفاهيم جديد را به كودك بطور غيرمستقيم آموزش داد.
« بر اين باورم كه تئاتر كودكان از بزرگترين ابداعات قرن بيستم بوده است. اين نوع تئاتر، قوي ترين معلم اخلاق و بهترين انگيزه به سوي بهزيستي است كه نبوغ آدمي آن را آفريده است.»
اين سخن « مارك تواين»، نويسنده نامدار كودكان و نوجوانان در خصوص ويژگي و اهميت تئاتر كودك، حقيقتي انكار ناپذير است كه بسياري از بزرگان عرصه هنر و ادبيات و حتي صاحب نظران مسائل تربيتي و روان شناسي كودكان و نوجوانان، به آن واقف بوده و همواره مقوله تئاتر كودك را به عنوان عرصه اي جهت بروز و رشد استعدادها و خلاقيتهاي كودكان و فرصتي براي نقش آفريني و كسب آمادگي جهت ورود به اجتماع و در عين حال مجالي براي زدودن رفتارها و آداب ناپسند و برطرف نمودن ضعف ها و معايب دوران كودكي، مورد توجه قرار داده اند.
از سوي ديگر، به اعتقاد بسياري از صاحب نظران، هرگونه سرمايه گذاري مادي و معنوي و برنامه ريزي عميق و دراز مدت، جهت رشد و اعتلاي جامعه، مي بايست با كودكان آغاز گردد.
كودكاني كه وارث و حافظ تمدن آينده اند. بنابراين، هرقدر كودكان به لحاظ رشد ذهني و ادراك معنوي، غني و پربار گردند، در حقيقت تمدن انسان پربار مي گردد. با اين وصف، توجه به مقوله تئاتر كودك، به عنوان قوي ترين و موثرترين ابزار آموزش و پرورش جسم و روح كودكان و نوجوانان به معناي توجه به اعتلاي جامعه و تلاش در جهت ساختن تمدن انساني آينده خواهد بود.
ححدود نيم قرن از شكل گيري تئاتر كودك و نوجوان، در ايران مي گذارد. اما متاسفانه اين جريان نمايشي جز در مقاطعي كوتاه، هرگز مورد توجه دست اندركاران، متوليان و مسئولين امر قرار نگرفته است. در اين مجموعه سعي بر آن است كه از زواياي مختلف به اين مهم پرداخته شود.
تعريف تئاتر كودك و نوجوان
منصور خلج، نويسنده، كارگردان و پژوهشگر تئاتر كودك، در گفتگويي با كتاب ماه كودك و نوجوان- شماره 67-، در تعريفي از تئاتر كودك، آن را به لحاظ ساختاري بسيار شبيه نمايش بزرگسالان مي داند: « يك نمايشنامه خوب كودك، دقيقاً همان مشخصات نمايشنامه بزرگسال را دارد به اضافه اين كه بايد در فرصتي كوتاه به انجام برسد و موجز باشد تا كودك را جذب كند. بايد سرگرم كننده هم باشد و به لحاظ تربيتي، چيزهايي به او بدهد.»
خلج، در ادامه اين گفتگو و در تشريح تعريف خود از تئاتر كودك، چنين مي گويد: « تئاتر كودك، تئاتري است دراماتيك؛ با تمام آن چيزهايي كه در تئاتر بزرگسال هست، مثل گره افكني، تحول شخصيت و گره گشايي. اينها چيزهايي است كه همواره براي بچه ها جذاب است.»
ايشان، سپس تئاتر كودك را با توجه به ويژگي و اقتضاي سني كودكان و نوجوانان به دو بخش تقسيم مي نمايد: « كودك از سه سالگي شروع به يادگيري مي كند و پس از آن وارد مرحله نوجواني مي شود. در واقع پانزده- شانزده سالگي، مرز نوجواني است به جواني. تئاتر كودك از اين منظر، به دو بخش تقسيم مي شود: تئاتر دوره كودكي و تئاتر نوجواني.»
از سوي ديگر، دكتر قطب الدين صادقي، نويسنده، كارگردان و مدرس تئاتر، ويژگي عمده تئاتر كودكان را به فعاليت درآوردن خرد و قوه تعقل آنان دانسته و چنين مي گويد: « ويژگي درام براي كودكان و نوجوانان، ارتباط با عقل تماشاگر و به فعاليت درآوردن خرد كودكان است. جوهر فكري درام كودك را در يك كلام، مي توان حل مشكلات قهرمان، به ياري عقل كودك دانست.» ايشان در ادامه سخن خود اظهار مي كند: « مهم ترين ويژگي تئاتر كودك و نوجوان، تعليم دادن نيست، بلكه كشف كردن است.
بهروز غريب پور، نويسنده و كارگردان نام آشناي تئاتر كودك و نوجوان كه سالها مدير مركز تئاتر كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان بوده است، در تيرماه سال 82 در مصاحبه اي با روزنامه ايران- شماره 2500- تعريف خود را از تئاتر كودك چنين عنوان مي كند: « تئاتر كودكان و نوجوانان، تئاتري است مبتني بر مسائل مبتلا به كودكان و نوجوانان كه يا توسط بزرگسالان و يا خردسالان به اجرا در مي آيد. طبيعي است كه اين نوع تئاتر، همواره تفاوت هاي اساسي با تئاتر بزرگسالان دارد. براي اينكه در تئاتر بزرگسالان به دليل ذهني، عقلي و وضعيتي كه به هر حال مخاطب پيدا كرده، براي پذيرش داستان، ممكن است شيوه هاي مختلفي را نويسنده و كارگردان اتخاذ كند. اما در تئاتر كودكان، الزاماً در هر اجرا ما نيازمند آن هستيم كه اول مخاطب را جذب كنيم و بعد بتوانيم مسئله اي را منتقل كنيم.»
به هر تعبير، شكي در اين نيست كه تئاتر كودك، با هر تعريفي كه از آن متصور باشد، در ميان كودكان و نوجوانان، از ارزش والايي برخوردار است. اين ارزش و اعتبار شايد بيش از هرچيز به دليل شباهت نمايش به بيشترين و مهمترين فعاليت كودك، يعني بازي باشد. در حقيقت، نمايش خيلي شبيه به بازي است. تا آنجا كه به اعتقاد بسياري از صاحب نظران امر نمايش و حتي روانشناسان كودك، اصل نمايش بازي است. نمايشگران، نقش ها را بازي مي كنند و به همين جهت، به آنان بازيگر گفته مي شود.